سایت مؤسسه فرهنگی-خدماتی فانوس

خشونت یکی از مسائل بسیار قدیمی و همزاد بشر است که مطابق گزارش قرآن کریم اولین خشونت فیزیکی در قالب یک قتل از درگیری هابیل و قابیل از فرزندان آدم شروع گردید. خشونت در افغانستان هم دارای سابقه طولانی است و هم ابعاد مختلف و متفاوت دارد.

کشوری که امروز افغانستان نامیده می شود، در سال 751 ميلادي همراه با درگیری و خشونت بدست مسلمانان افتاد. در طول قرن هفتم، ارتشهای عرب راه خود را به منطقه افغانستان از راه خراسان با مذهبی جدید، “اسلام”، شروع کردند. در این مرحله از زمان منطقهای که در حال حاضر افغانستان است، دارای جمعیتی چندمذهبی متشکل از بودایی، زرتشتی، هندویسم، یهودی و دیگر مذاهب بود.
از لحاظ سياسي و اجتماعي افغانستان بعد از اسلام نيز همواره کانون دگرگوني و بروز خشونت و جنگ های داخلی و غیر داخلی به حساب مي آمده است. افغانستان در اوايل قرن هفتم هجري، با حمله چنگيزخان مغول مورد تهاجم قرار گرفت و بصورت گسترده ويران شد. جانشينان مغول ها با نام ايلخانيان در حدود 200 سال بر افغانستان حکومت راندند.
در اواسط قرن هشتم هجري شمسي تيمور لنگ با حمله به متصرفات مغولها، امپراتوري آنها را در هم ريخت که این کار همراه با خشونت بود. سلسله تيموريان تا اواخر قرن نهم هجري دوام يافت و از آن تاريخ تا اوايل قرن دوازدهم هجري وضع آشفته اي همراه با خشونت داشت.
در اوايل قرن دوازدهم هجري محمود افغان قيام کرد که قیام وی نیز همراه با خشونت بود و با تصرف قسمتهاي وسيعي از ايران و افغانستان حکومتي تاسيس کرد که همواره در حال جنگ با صفويان بود.
بعد از محمود افغان، اشرف افغان حکومت را با جنگ و خشونت به دست گرفت، و بعد نادرشاه ايراني در طی یک درگیری و جنگ شدید اشرف افغاني را کشته و متصرفاتش را تسخير کردند.
تقريبا حدود يک قرن بعد، انگليس راه نفوذ خود را به اين کشور باز کرده و در سياست آن شروع به مداخله نمود. در قرن نوزدهم، افغانستان به سوي سياست هاي اروپايي کشيده شد. به طوري که بريتانيا و روسيه به ترتيب هندوستان و آسياي مرکزي را متصرف شدند و اين منطقه به صورت يک مرز حايل بين اين دو امپراتوري و محل وقوع سياست بازي ها و گاهي جنگ هاي شديد گرديد.
انگليس  در سال 1839 قسمت هايي از افغانستان را به اشغال نظامي خود  در آورد که اين امر منجر به اولين جنگ افغانستان و انگليس(1842-1839) گرديد، که در اين جنگ سرانجام نيروهاي اشغالي تقريبا همه اش  قتل عام گرديدند. در زمان شيرعلي خان جنگ دوم افغانستان و انگليس(1880-1878) رخ داد که بازهم همراه با خشونت بود.
افغانستان با جغرافيايي فعلي از زمان عبدالرحمن شکل گرفت، که امير عبدالرحمان، تمام توان خود را به کار گرفت تا به بهانه گسترش قدرت مرکزي هزاران شهروند خود را نابود کرده و دست به نسل کشي زد و با قتل و کشتار وسیع مردم خشونت، کینه و انتقام را به مردم یاد داد. غصب سرزمین، آواره ساختن و وادار به ترک وطن و ساختن کله منارها بخش از خشونت بود که صفحات تاریخ پر است از جنایت و خشونت در این دوره.
در سال 1979 که اتحاد جماهير شوروي سابق نيروهاي نظامي خود را براي نجات و حمايت رژيم کمونيستي ضد مردمي به سراسر مرزها روانه کرد، افغانستان در دام يک جنگ خشن طولانی افتاد.
بعد از شکست شوروي، مجاهدين کابل را تصرف و جنگ افغانستان را به مرحله جديدي کشاندند. اختلاف بين گروه هاي مسلح و بروز جنگ شديد، باعث تخريب کلي شهر کابل گرديد و افغانستان را در شرف از هم پاشيدگي قرار داد.
نيروهاي طالبان سه سال بعد وارد کشور شدند آنها چنان قتل و کشتار به راه انداختند که سراسر کشور را رعب و وحشت فراگرفته بود و افغانستان تبدیل به کشور ارواح گردیده بود. سنگسار کردن، اعدام، قتل و کشتار به اندک بهانه ی صورت می گرفت.
خشونت که تا کنون بدان اشاره شد خشونت فیزیکی و در سطح کلان بود، در حالیکه خشونت در افغانستان  منحصر به این نوع نبوده و خشونت روانی، خانوادگی، جنسیتی، خشونت علیه کودکان و… از جمله انواع دیگری است که در افغانستان شناخته شده و رایج است.
بهر ترتیب با توجه گذرا به پیشینه خشونت در افغانستان متوجه می شویم که خشونت در جامعه ی ما تاریخ بسیار طولانی دارد و همین امر باعث شده است تا خشونت در میان مردم ما نهادینه گردد. هرچند خشونت یک پدیده جدید یا مخصوص افغانستان نیست زیرا اکثر صاحبنظران و جامعهشناسان از گذشته دور، در مطالعات اجتماعی خود از مساله خشونت دورنبوده و در محورهای مطالعاتی خود آن را مدنظر داشتهاند، به ویژه از هنگامی که عدهای از جامعهشناسان زمینه و بستر مطالعاتی خود را به طرف جنگ معطوف داشتهاند، اهمیت مسأله دوچندان گردیدهاست و امروز جای پای آن را در تعاریف و بررسیهای اجتماعی اکثر جامعهشناسان و اندیشمندان دیگر میتوان جستجو کرد.

خشونت یکی از مسائل بسیار قدیمی و همزاد بشر است که مطابق گزارش قرآن کریم اولین خشونت فیزیکی در قالب یک قتل از درگیری هابیل و قابیل از فرزندان آدم شروع گردید. خشونت در افغانستان هم دارای سابقه طولانی است و هم ابعاد مختلف و متفاوت دارد.
کشوری که امروز افغانستان نامیده می شود، در سال 751 ميلادي همراه با درگیری و خشونت بدست مسلمانان افتاد. در طول قرن هفتم، ارتشهای عرب راه خود را به منطقه افغانستان از راه خراسان با مذهبی جدید، “اسلام”، شروع کردند. در این مرحله از زمان منطقهای که در حال حاضر افغانستان است، دارای جمعیتی چندمذهبی متشکل از بودایی، زرتشتی، هندویسم، یهودی و دیگر مذاهب بود.
از لحاظ سياسي و اجتماعي افغانستان بعد از اسلام نيز همواره کانون دگرگوني و بروز خشونت و جنگ های داخلی و غیر داخلی به حساب مي آمده است. افغانستان در اوايل قرن هفتم هجري، با حمله چنگيزخان مغول مورد تهاجم قرار گرفت و بصورت گسترده ويران شد. جانشينان مغول ها با نام ايلخانيان در حدود 200 سال بر افغانستان حکومت راندند.
در اواسط قرن هشتم هجري شمسي تيمور لنگ با حمله به متصرفات مغولها، امپراتوري آنها را در هم ريخت که این کار همراه با خشونت بود. سلسله تيموريان تا اواخر قرن نهم هجري دوام يافت و از آن تاريخ تا اوايل قرن دوازدهم هجري وضع آشفته اي همراه با خشونت داشت.
در اوايل قرن دوازدهم هجري محمود افغان قيام کرد که قیام وی نیز همراه با خشونت بود و با تصرف قسمتهاي وسيعي از ايران و افغانستان حکومتي تاسيس کرد که همواره در حال جنگ با صفويان بود.
بعد از محمود افغان، اشرف افغان حکومت را با جنگ و خشونت به دست گرفت، و بعد نادرشاه ايراني در طی یک درگیری و جنگ شدید اشرف افغاني را کشته و متصرفاتش را تسخير کردند.
تقريبا حدود يک قرن بعد، انگليس راه نفوذ خود را به اين کشور باز کرده و در سياست آن شروع به مداخله نمود. در قرن نوزدهم، افغانستان به سوي سياست هاي اروپايي کشيده شد. به طوري که بريتانيا و روسيه به ترتيب هندوستان و آسياي مرکزي را متصرف شدند و اين منطقه به صورت يک مرز حايل بين اين دو امپراتوري و محل وقوع سياست بازي ها و گاهي جنگ هاي شديد گرديد.
انگليس  در سال 1839 قسمت هايي از افغانستان را به اشغال نظامي خود  در آورد که اين امر منجر به اولين جنگ افغانستان و انگليس(1842-1839) گرديد، که در اين جنگ سرانجام نيروهاي اشغالي تقريبا همه اش  قتل عام گرديدند. در زمان شيرعلي خان جنگ دوم افغانستان و انگليس(1880-1878) رخ داد که بازهم همراه با خشونت بود.
افغانستان با جغرافيايي فعلي از زمان عبدالرحمن شکل گرفت، که امير عبدالرحمان، تمام توان خود را به کار گرفت تا به بهانه گسترش قدرت مرکزي هزاران شهروند خود را نابود کرده و دست به نسل کشي زد و با قتل و کشتار وسیع مردم خشونت، کینه و انتقام را به مردم یاد داد. غصب سرزمین، آواره ساختن و وادار به ترک وطن و ساختن کله منارها بخش از خشونت بود که صفحات تاریخ پر است از جنایت و خشونت در این دوره.
در سال 1979 که اتحاد جماهير شوروي سابق نيروهاي نظامي خود را براي نجات و حمايت رژيم کمونيستي ضد مردمي به سراسر مرزها روانه کرد، افغانستان در دام يک جنگ خشن طولانی افتاد.
بعد از شکست شوروي، مجاهدين کابل را تصرف و جنگ افغانستان را به مرحله جديدي کشاندند. اختلاف بين گروه هاي مسلح و بروز جنگ شديد، باعث تخريب کلي شهر کابل گرديد و افغانستان را در شرف از هم پاشيدگي قرار داد.
نيروهاي طالبان سه سال بعد وارد کشور شدند آنها چنان قتل و کشتار به راه انداختند که سراسر کشور را رعب و وحشت فراگرفته بود و افغانستان تبدیل به کشور ارواح گردیده بود. سنگسار کردن، اعدام، قتل و کشتار به اندک بهانه ی صورت می گرفت.
خشونت که تا کنون بدان اشاره شد خشونت فیزیکی و در سطح کلان بود، در حالیکه خشونت در افغانستان  منحصر به این نوع نبوده و خشونت روانی، خانوادگی، جنسیتی، خشونت علیه کودکان و… از جمله انواع دیگری است که در افغانستان شناخته شده و رایج است.
بهر ترتیب با توجه گذرا به پیشینه خشونت در افغانستان متوجه می شویم که خشونت در جامعه ی ما تاریخ بسیار طولانی دارد و همین امر باعث شده است تا خشونت در میان مردم ما نهادینه گردد. هرچند خشونت یک پدیده جدید یا مخصوص افغانستان نیست زیرا اکثر صاحبنظران و جامعهشناسان از گذشته دور، در مطالعات اجتماعی خود از مساله خشونت دورنبوده و در محورهای مطالعاتی خود آن را مدنظر داشتهاند، به ویژه از هنگامی که عدهای از جامعهشناسان زمینه و بستر مطالعاتی خود را به طرف جنگ معطوف داشتهاند، اهمیت مسأله دوچندان گردیدهاست و امروز جای پای آن را در تعاریف و بررسیهای اجتماعی اکثر جامعهشناسان و اندیشمندان دیگر میتوان جستجو کرد.

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها