سوره کهف
(سوره کهف هجدهمین سوره از قرآن کریم است و دارای 110 آیه و مکی می باشد. کهف به معنای غار است و دلیل نامگذاری این سوره به کهف وجود داستان اصحاب کهف در آن است. اعتقاد به حق و انجام عمل صالح از توصیههای این سوره به مردم است. داستان اصحاب کهف، داستان موسی و خضر، حکایت ذوالقرنین و داستان باغستان دو نفر، از مهمترین حکایاتی است که در این سوره بیان شده است. گفته شده سوره کهف هنگامی نازل شد که عدهای از قریش قصد آموختن مسائلی از یهودیان برای آزمودن پیامبر(ص) را داشتند. از آیات مشهور سوره کهف، آیه ۵۰ است که داستان سجده ملائکه بر آدم و سرپیچی ابلیس را بیان میکند.)
به نام خداوند بخشنده و مهربان.
- (مشركان قريش افرادى را از مكّه به مدينه فرستادند تا ماجراى بعثت حضرت محمّد ص و نشانهى صداقت او را از علماى يهود بپرسند. علماى يهود به فرستادگان مشركان گفتند: از او سه چيز سؤال كنيد؛ اگر دو چيز را جواب داد و يكى را بىپاسخ گذاشت، او صادق است. دربارهى اصحاب كهف، ذوالقرنين و روح بپرسيد. اگر از اصحاب كهف و ذوالقرنين جواب داد، ولى از روح جواب نداد، او پيامبر است.) حمد مخصوص خدايى است كه اين كتاب را بدون هیچ گونه کجی بر بنده اش نازل كرد،
- [كتابى] راست و درست، تا [گناهكاران را] از جانب خود به عذابى سخت هشدار دهد، و مؤمنانى را كه كارهاى شايسته انجام می دهند مژده بدهد كه براى آنها پاداشى نيكوست،
- كه هميشه در آن ماندگار خواهند بود.
- و [نيز] كسانى را كه گفتند: خدا [براى خود] فرزندى گرفته است، [به آتش دوزخ] بيم دهد.
- نه آنها به اين ادعا علم دارند، و نه پدرانشان! سخن بزرگى از دهانشان خارج مى شود! آنها فقط دروغ مى گويند.
- (سران قریش بر مخالفت با پیامبر اجتماع نموده بودند، و هر قدر از جانب پیامبر به آنها نصیحت و پند و اندرز داده میشد، تأثیرى نمى کرد و این امر بر رسول خدا ص فوقالعاده گران مى آمد و سخت ناراحت گردید، سپس این آیه نازل شد) شايد، اگر (مشرکان) به اين سخن ايمان نياورند، تو جان خود را از اندوه، در پيگيرىِ [كار] شان از دست بدهی.
- بدون شک، ما هر چه را بر روى زمین است زینتِ آن قرار دادیم تا آنها (مردم) را امتحان کنیم که کدام یکشان در عمل بهترند.
- و ما آنچه را كه بر روی زمین است، قطعاً بيابانى بى گياه خواهيم كرد.
داستان اصحاب کهف
- آيا گمان كردى که اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند؟
- زمانی كه آن جوانان در آن غار پناه بردند و گفتند: پروردگارا، از نزد خود رحمتى به ما عنایت کن، و براى ما در كارمان [وسيلۀ] هدايتى فراهم ساز.
- ما (پردۀ خواب را) در غار بر گوش آنه زديم، و سالها در خواب رفتند.
- آن گاه آنها را بيدار كرديم، تا بدانيم كدام يك از آن دو گروه، مدت توقفشان را بهتر حساب كرده اند.
- ما داستان آنها را به درستى براى تو نقل مى كنيم: آنها جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم.
- و دلهايشان را استوار گردانيديم زمانی که برخاستند و گفتند: «پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است جز او کسی را عبادت نمی کنیم، كه در اين صورت قطعاً بیهوده گفته ايم»
- اينها قوم ما هستند كه معبودهايى جز خدا انتخاب كرده اند؛ چرا دليل آشكارى (بر اين كار) نمى آورند؟! و چه كسى ظالمتر از آن كسی است كه بر خدا دروغ ببندد؟!»
- و اكنون كه شما از آنها و آنچه جز خدا مى پرستند كناره گیری کرده ايد، در اين غار جاى بگيريد تا پروردگارتان براى شما از رحمت خود عطا کند و در كارتان آسانى و آسايشى براى شما فراهم سازد.
- و (اگر در آنجا بودى) خورشيد را مى ديدى كه به هنگام طلوع، به سمت راست غارشان متمايل مى گردد؛ و به هنگام غروب، به سمت چپ؛ و آنها در محل وسيعى از آن (غار) قرار داشتند. اين از آيات خداست. هر كس را خدا هدايت كند، هدايت يافتۀ واقعى اوست؛ و هر كس را گمراه نمايد، هرگز ولىّ و راهنمايى براى او نخواهى يافت.
- و (اگر به آنها نگاه مى كردى) گمان می کردی بيدارند(چون چشمان شان باز بودند)؛ در حالى كه خواب بودند! و ما آنها را به سمت راست و چپ(سال دوبار) ميگردانديم (تا زخم بستر پیدا نکند) و سگ آنها دستهاى خود را در دهانه غار دراز کرده بود که اگر نگاهشان مى كردى، از آنان فرار می کردی؛ و سر تا پاى تو از ترس و وحشت پر مى شد.
- اينگونه آنها را [از خواب] بیدا کردیم تا از يكديگر سؤال كنند؛ يكى از آنها (تملیخا رئیس گروه) گفت: «چه مدّت در خواب بودهايد»؟ گفتند: «يك روز، يا بخشى از يك روز». [بالاخره] گفتند: «پروردگارتان از مدّت خوابتان آگاهتر است. اكنون يكنفر از خودتان را با اين پول كه داريد به شهر(أُقْسُوس) بفرستيد، تا ببيند كدام يك از غذاهاى آن پاكيزه تر است و از آن، غذا برايتان بياورد، و بايد زيركى به خرج دهد و هيچ كس را از [حال] شما آگاه نگرداند.
- چرا كه اگر آنها بر شما دست يابند، سنگسارتان مى كنند يا شما را به كيش خود برمى گردانند، و در آن صورت هرگز روى رستگارى نخواهيد ديد»
- به این صورت (مردم آن شهر را) بر حال آنها آگاه ساختيم تا بدانند كه وعدۀ خداوند راست است و (در فرا رسيدن) قيامت هيچ شكى نيست، هنگامى كه آنها در ميان خود در كارشان با يكديگر نزاع مى كردند، پس [عده اى] گفتند: «بر روى آنها ساختمانى بنا كنيد، پروردگارشان به [حال] آنها داناتر است» [سرانجام] كسانى كه بر كارشان غلبه يافتند گفتند: «حتماً در کنار آن مسجدى بنا خواهيم كرد»
- بهزودى گروهى خواهند گفت: «آنها(اصحاب کهف) سه نفر بودند، كه چهارمين آنها سگشان بود». و گروهى مىگويند: «پنج نفر بودند، كه ششمين آنها سگشان بود». درحالىكه اينها سخنانى بىدليل است و گروهى مىگويند: «آنها هفتنفر بودند، و هشتمين آنها سگشان بود». بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است». جز گروه كمى، تعداد آنها را نمىدانند. پس دربارهی آنها جز با دليل سخن مگو؛ و از هيچكس دربارهی آنها سؤال مكن.
- (وقتى که قریش نزد رسول خدا ص آمدند و از قصه اصحاب کهف و داستان ذوالقرنین سؤال نمودند، پیامبر فرمود: فردا براى جواب حاضر شوید. فرداى آن روز جبرئیل نیامد و ایامى به تأخیر افتاد سپس جبرئیل آمد و این آیات را نازل کرد) و هرگز دربارۀ چيزى نگو كه من آن را فردا انجام مى دهم،
- مگر اینکه [بگویى] اگر خدا بخواهد و هنگامى که [ان شاءالله را] فراموش کردى، [پس از آن که یادت آمد] پروردگارت را یاد کن [و] بگو: امید است پروردگارم مرا به راهى [که] به رشد و صواب نزدیکتر از این [باشد] هدایت نماید.
- آنها در غارشان سيصد و نُه سال (قمری) توقف کردند.
- بگو: «خداوند از مدّت توقف آنها آگاهتر است. غيب آسمانها و زمين تنها از آن اوست. خداوند چه بينا و شنواست. آنها هيچ ولىّ و سرپرستى جز او ندارند. و او هيچكس را در حكومت خود شریك نمىکند».
- آنچه را از كتاب پروردگارت به تو وحىشده تلاوت كن؛ هيچچيزی سخنان او را تغییر نمی دهد؛ و هرگز پناهگاهى جز او نمىيابى.
- (این آیه درباره سلمان فارسى و امثال او از فقرا مسلمین مانند ابوذر و مقداد و عمار و خباب و صهیب نازل گردیده و این قسمت از آیه «وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ» درباره مؤلفه قلوب و یاران آنها از اهل دنیا نازل شده است) و با كسانى كه پروردگارشان را صبح و شام مى خوانند [و] خشنودى او را مى خواهند، صبور باش. و هرگز به خاطر زینت دنيا، چشمان خود را از آنها مگیر. و از آن كس كه قلبش را از ياد خود غافل ساخته ايم و از هوای نفس خود پيروى كرده و [اساس] كارش بر افراطیت است، اطاعت نكن.
- بگو: «حق از سوى پروردگارتان براى شما آمده است. هركس مىخواهد ايمان بياورد، و هركس مىخواهد كافر گردد». ما براى ستمكاران آتشى آماده كردهايم كه دیوارهایش آنها را از هرسو احاطه كرده است. و اگر تقاضاى آب كنند، آبى براى آنها مىآورند كه همچون فلز گداخته صورتها را بريان مىكند. چه نوشيدنى بدى، و چه اجتماع ناپسندى.
- كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند [بدانند كه] ما پاداش كسى را كه نيكوكارى كرده است ضایع نمى كنيم.
- آنها كسانى هستند كه براى آنها باغهاى جاويدان بهشتى است؛ كه نهرها از زیر درختان و قصرهايش جارى است. (آنها) در آنجا با دستبندهايى از طلا آراسته مىشوند؛ و لباسهايى [فاخر] به رنگ سبز، از ابریشم نازك و ضخيم، مىپوشند؛ درحالىكه در آنجا بر تختها تكيه كردهاند. چه پاداش خوبى، و چه جمع نيكويى است.
مثال باغهای مرد کافر و نصیحت مومن
- (ای پیامبر) براى آنها (مشرکان)، آن دو مردى را مثال بزن كه به يكى از آنها دو باغ انگور داديم، و اطراف آن دو [باغ] را با درختان خرما احاطه کرديم، و ميان آن دو، كشتزارى قرار داديم.
- هر دو باغ، محصولات خود را مىدهد و هیچ چیزى از آن کم نگذاشته است و در میان باغ جوى آبى روان ساخته بودیم.
- صاحب باغ، درآمد فراوانى داشت؛ به همين جهت، به همراهش در حالى كه با او گفتگو مى كرد چنين گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نيرومندترم»
- او داخل باغش شد، در حالى که به خودش ستمکار بود (به همراهش) گفت: گمان نمىکنم این باغ هیچگاه نابود شود.
- و گمان نمى كنم كه قیامت بر پا شود، و اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانده شوم بدون شک بهتر از اين را در بازگشت، خواهم يافت.
- همراهش در حالى كه با او گفت و گو مى كرد به او گفت: «آيا به آن كسى كه تو را از خاك، سپس از نطفه آفريد، آن گاه تو را (به صورت) مردى درآورد، كافر شدى؟»
- ولی من (براین باورم که) اﷲ، پروردگار من است و هیچکس را با پروردگارم شریک نمىسازم.
- چرا وقتى داخل باغ خود شدى، نگفتى ماشاءالله، لا قُوَّة الّا بالله؟ (هرچه خدا خواهد، هیچ نیرویى جز به دست خدا نیست) [و] اگر مرا مىبینى که در مال و فرزند از تو کمترم.
- اميد است كه پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد و برآن [باغ تو] عذابى از آسمان نازل کند تا تبدیل به زمينى صاف و بى گياه گردد.
- يا آب آن در زمين فرو برود كه هرگز نتوانى آن را به دست بیاورى.
- و ميوه هايش نابود شد، پس براى [از دست دادن] آنچه در آن [باغ] هزينه كرده بود، دستهايش را بر هم مى زد(دست های خود را بَلّه می کرد) در حالى كه خوازه های (داربستهاى) آن فرو ريخته بود و [به حسرت] مى گفت: «اى كاش هيچ كس را شريك پروردگارم نمى ساختم»
- و او را جز خدا گروهى نبود كه ياريش كنند و نه خود يارى كنندۀ خويش بود.
- در آنجا ثابت شد که، يارى مخصوص خداى به حق است و اوست كه پاداشش از همه بهتر و فرجام طاعتش از همه نيكوتر است.
- [اى پیامبر] براى آنها زندگى این دنیا را مثال بزن که مانند آبى است که آن را از آسمان نازل مى کنیم، پس گیاهانِ زمین با آن مخلوط می گردد، سپس خشک می شود به طورى که بادها آن را پراکنده میکند و خدا بر هر چیزى توانمند است.
- مال و فرزند، زينت زندگى دنياست؛ و ارزشهاى پايدار و شايسته (باقيات صالحات) ثوابش نزد پروردگارت بهتر و اميدبخش تر است.
- و روزى را به خاطر بياور كه كوه ها را به حركت درمیاوريم؛ و زمين را آشكار (و هموار) مى بينى؛ و همۀ آنها [انسانها] را محشور می کنیم، و هیچ یک از آنها را جا نمی گذاریم.
- آنها همه در يك صف به (پيشگاه) پروردگارت عرضه مى شوند؛ (و به آنها گفته مى شود:) همگى نزد ما آمديد، همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم. اما شما گمان مى كرديد ما هرگز موعدى براي حسابتان قرار نخواهيم داد.
- و كتاب نامه اعمال در آن جا گذاشته مى شود، پس گنهكاران را مى بينى كه از آنچه در آن است، می ترسند؛ و مى گويند: «اى واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى را جانگذاشته مگر اينكه آن را به شمار آورده است ؟! و (اين در حالى است كه) همۀ اعمال خود را حاضر مى بينند؛ و پروردگارت به هيچ كس ستم نمى كند.
- و [ياد كن] زمانی را كه به فرشتگان گفتيم: «آدم را سجده كنيد،» پس [همه] سجده کردند، به جز ابليس که از (طایفه) جن بود، و از دستور پروردگارش سرپيچي کرد. پس آيا او و نسلش را به جاى من دوستان خود مى گيريد، و حال آنكه آنها دشمن شماهستند؟ و چه بد جانشينانى براى ستمگرانند.
- (مردم معتقد بودند که شیاطین و ابلیس از غیب اطلاعى دارند و از اخبار آسمان چیزهائى میدانند. خداوند با نزول این آیه به انسان فهمانید که اینان از علم آسمان و زمین اطلاع ندارند و از اصول اشیاء باخبر نمى باشند زیرا من که خدا هستم در اوقات خلق زمین و آسمان و نیز آفرینش خودشان، شیاطین و ابلیس را حاضر نکرده بودم) من (ابلیس و فرزندان آن) را بر آفرينش آسمان ها و زمين، و آفرينش خودشان، شاهد قرار نداده ام؛ و گمراه كنندگان را دستيار(خود)نگرفتم.
- [و به یاد بیاور] روزى را که [خدا به مشرکان] مىگوید: به گمان خودتان شریکان مرا که مىپرستیدید، صدا بزنید، پس آنها شریکان را صدا مىزنند امّا [شریکان] به آنها جوابى نمیدهند و [دوزخ را] میان آنها و شریکانشان هلاکت گاهى قرار مىدهیم.
- و گناهكاران آتش [دوزخ] را مى بينند و یقین می کنند كه در آن خواهند افتاد، و هیچ راه فراری از آن نمى يابند.
- و به راستى در اين قرآن براى مردم از هرگونه مثلى آورده ايم، و انسان بیش از هر چيز، اهل جدل است.
- هیچ چيزى مانع مردم نشد از اينكه وقتى هدايت به سوي آنها آمد ايمان بياورند، و از پروردگارشان آمرزش بخواهند، جز اينكه [مستحق شوند] تا سنت [خدا در مورد عذاب] پيشينيان، در بارۀ آنها [نيز] جاری شود، يا عذاب پیش روی آنها بيايد(و مجبور شوند ایمان بیاورند).
- ما پيامبران را، جز به عنوان بشارت دهنده و انذار كننده، نمى فرستيم؛ اما كافران همواره به باطل مجادله مى كنند، تا (به گمان خود،) حق را به وسيلۀ آن پایمال کنند. آنها آيات ما، و مجازاتهايى را كه به آنها وعده داده شده است، به ریشخند گرفتند.
- و كيست ستمكارتر از آن كسی كه به آيات پروردگارش پند داده شده، و از آن روى گردانده است، و آن چه را که با دستان خود پیش فرستاده بود فراموش كرده است؟ ما بر دلهاى آنها پوششهايى قرار داديم تا آن را درنيابند و در گوشهايشان سنگينى [نهاديم] و اگر آنها را به سوى هدايت فرابخوانى باز هرگز هدایت نخواهد شد.
- و پروردگارت بسيار آمرزنده و صاحب رحمت است اگر مى خواست آنها را به خاطر اعمال شان، مؤاخذه كند، قطعاً در عذابشان عجله می کرد، ولى براى آنها موعدى است كه هرگز از آن راه فرارى نخواهند داشت.
- و(مردم) این شهرها را چون ظلم كردند، هلاكشان نموديم؛ و براى هلاكتشان وعده گاهى قرار داديم(که در قیامت به جهنم می روند).
داستان موسی، خضر و یوشع
- (چون رسول خدا ص اخبار اصحاب کهف را که قریش از وى سؤال کرده بودند، بیان داشت، به او گفتند: یا محمد به ما خبر بده از شخص عالم و دانشمندى که موسى دستور داشت از او متابعت کند چه کسى بوده است؟ سپس این آیات نازل گردید) به خاطر بياور هنگامى را كه موسى به شاگرد خود(یوشع) گفت: دست از جستجو برنمى دارم تا به محل تلاقى دو دريا برسم؛ هر چند مدت طولانى به راه خود ادامه دهم.
- اما (آن دو) چون به محل برخورد دو [دريا] رسيدند، ماهىِ خودشان را فراموش كردند، و ماهى در دريا راه خود را در پيش گرفت [و رفت].
- زمانی كه آن دو از آن جا گذشتند، (موسى) به شاگردش گفت: «صبحانه ما را بياور، كه سخت از اين سفر خسته شده ايم»
- (یوشع) گفت: «دیدی زمانى كه ما (براى استراحت) به كنار آن صخره پناه برديم، من (در آن جا) فراموش كردم جريان ماهى را نقل كنم و فقط شيطان بود كه آن را از خاطر من برد و ماهى به گونه ی عجیب راه خود را در دريا پيش گرفت»
- (موسى) گفت: «آن همان چیزی بود كه ما دنبالش بودیم» سپس از همان راه بازگشتند، در حالى كه ردیابی مى كردند.
- (وقتی آن دو به آنجا رسیدند) بنده اى از بندگان ما(خضر) را يافتند كه از جانب خود به او رحمتى عطا كرده و از نزد خود به او دانشى آموخته بوديم.
- موسى به خضر گفت: آيا اجازه می دهی که تو را همراهی کنم تا از آنچه به تو آموزش داده شده، به من یاد دهی؟
- گفت: تو نمى توانى بر همراهى با من صبر كنى (تاب بیاوری).
- و چگونه بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى صبر مى توانی؟
- موسی گفت: ان شاءاللّه مرا صبور خواهى يافت و در هيچ فرمانى با تو مخالفت نمی کنم.
- خضر گفت: پس اگر دنبال من مى آيى، دربارۀ هيچ چيز از من نپرس، تا خودم از آن براى تو سخن بگويم.
- پس هر دو راه افتادند تا در كشتى سوار شدند، او سوراخی در كشتى ايجاد كرد موسى گفت: آيا آن را سوراخ کردی تا سرنشينانش را غرق كنى؟ به راستى كه كارى بسيار عجیبی انجام دادی.
- [خضر به موسى] گفت: آیا نگفتم که تو نمىتوانى همراه من صبر کنى؟
- موسى گفت: مرا به سبب اين كه فراموش كردم، بازخواست نكن و در اين كارم بر من سخت نگير.
- پس هر دو راه افتادند، تا به پسربچه اى رسیدند، [خضر] او را كشت [موسى] گفت: آيا شخصى بى گناه را بى آنكه كسى را كشته باشد كشتى؟ راستى كه كارى ناپسند مرتكب شدى.
- (خضر به موسى) گفت: آیا نگفتم که تو نمىتوانى همراه من صبر کنى؟
- گفت: اگر پس از اين، چيزى از تو پرسيدم، ديگر با من همراهى نكن، زيرا از جانب من معذور خواهى بود.
- پس هر دو (باز هم) راه افتادند، تا وقتى كه به اهل شهرى رسيدند. آنها از مردم آنجا غذا خواستند، ولى آنها از مهمان كردن (و غذا دادن به) آن دو خوددارى كردند. پس(آنها) در آنجا ديوارى يافتند كه در شرف فرو ریختن بود، [خضر] آن را درست کرد. [موسى] گفت: اگر مى خواستى، در برابر آن مزدى مى گرفتى.
- گفت: حالا [وقت] جدايى ميان من و توست به زودى تو را از حقيقت آنچه كه نتوانستى برآن صبر كنى آگاه مى كنم.
- اما آن كشتى مال گروهى از مستمندان بود كه با آن در دريا كار مى كردند. من خواستم آن را معيوب كنم؛ (چرا كه) پشت سرشان پادشاهى (ظالمی) بود كه هر كشتى (سالمى) را به زور می گرفت.
- و اما آن پسربچه [كه او را كشتم،] پدر و مادرش مؤمن بودند، ما ترسيديم آن دو را به طغيان و كفر بكشاند.
- پس خواستيم كه پروردگارشان، پاك تر و مهربان تر از او را به آن دو عوض دهد.
- و اما آن ديوار، از آن دو نوجوان يتيم در آن شهر بود؛ و زير آن، گنجى متعلق به آن دو وجود داشت؛ و پدرشان مرد صالحى بود؛ و پروردگار تو مى خواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج كنند؛ اين رحمتى از پروردگارت بود؛ و من آن (كارها) را خودسرانه انجام ندادم؛ اين بود راز كارهايى كه نتوانستى در برابر آنها صبر کنی»
داستان ذوالقرنین
- (زمانى که رسول خدا ص اخبار موسى و دوست وى یوشع و نیز خضر را به مردم از روى آیات قرآن گفت، به وى گفتند: به ما خبر بده از مردى که به مشرق و مغرب زمین مسافرت کرده بود، آنگاه این آیه نازل گردید) و از تو دربارۀ «ذو القرنين» مى پرسند؛ بگو: «بزودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بیان می کنم»
- ما به او در روى زمين، امکانات داديم؛ و اسباب هر چيز را در اختيارش گذاشتيم.
- آنگاه[براى رسيدن به مقصد خود]راهى را دنبال كرد.
- تا آن گاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد، به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمه اى گِل آلود و سياه غروب مى كند، و نزديك آن قومی را يافتيم: «اى ذو القرنين، [اختيار با توست] يا عذاب مى كنى يا در ميانشان [روش] نيكويى پيش مى گيرى»
- گفت: امّا كسى را كه ظلم كرده است، مجازات خواهيم كرد؛ سپس بهسوى پروردگارش باز گردانده مىشود، و خدا او را مجازات شديدى خواهد كرد.
- و امّا كسى كه ايمان بیاورد و عمل صالحى انجام بدهد، پاداشى نيكوتر خواهد داشت؛ و ما دستور آسانى به او خواهيم داد.
- آنگاه بازهم [براى رسيدن به مقصد خود]راهى را دنبال كرد.
- تا به محل طلوع خورشيد رسيد؛ [خورشيد] را [چنين] يافت كه بر قومى طلوع مى كرد كه براى ايشان در برابر آن پوششى قرار نداده بوديم.
- (كار ذو القرنين)اين چنين بود، و بدون شک به آنچه نزد او بود، آگاه بودیم.
- آنگاه بازهم [براى رسيدن به مقصد خود]راهى را دنبال كرد.
- [و همچنان به راه خود ادامه داد] تا هنگامىكه به ميان دو كوه رسيد؛ و در كنار آن دو [كوه] قومى را يافت كه هيچ سخنى را نمىفهميدند [و زبانشان مخصوص خودشان بود].
- [آن گروه با اشاره به او] گفتند: «اى ذوالقرنين! [قوم] يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فساد مىكنند؛ آيا ممكن است ما هزينهاى براى تو قرار دهيم، كه ميان ما و آنها سدّى ايجاد كنى»؟
- ذوالقرنين گفت: «آنچه پروردگارم در اختيار من گذاشته، بهتراست؛ [از آنچه شما پيشنهاد مىكنيد؛ كافى است] مرا با نيرويى يارى دهيد، تا ميان شما و آنها سدّ محكمى قرار دهم.
- (ذوالقرنین گفت) براى من قطعات آهن بياوريد، تا زمانی كه ميان دو كوه برابر شد، گفت: «بدميد» تا وقتى كه آن [قطعات] را آتش گردانيد، گفت: «مس گداخته برايم بياوريد تا روى آن بريزم»
- [سدی محکمی ساخته شد و قوم یاجوج و ماجوج] نتوانستند از آن سد بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ كنند.
- [ذوالقرنین] گفت: این [کار] رحمتى از جانب پروردگار من است، ولى زمانی که وعدة پروردگارم فرا برسد آن را با خاك یکسان خواهد کرد و وعدة پروردگارم حقّ است.
- و در آن روز (قیامت)، ما آنها را رها مى كنيم كه درهم موج مى زنند؛ و در صور دميده مى شود؛ و ما همه را جمع مى كنيم.
- و آن روز، جهنم را آشكارا به كافران عرضه می کنیم،
- همان كسانى كه چشمان [بصيرت] شان از ياد من در پرده بود، و توانايى شنيدن [حق] نداشتند.
- آيا كافران گمان کردند مى توانند بندگانم را به جاى من اولياى خود انتخاب كنند؟ ما جهنم را براى پذيرايى كافران آماده كرده ايم.
- (مصداق آيه، اهل كتاب، منکران امیرالمومنین، یهود و خوارج می باشند.) بگو: «آيا شما را از زيانكارترين مردم خبر دهیم؟»
- كسانى كه كوشششان در زندگانى دنيا بر باد رفت و آنها گمان مى برند كه در عمل خودشان نيكى مى كنند.
- آنها كسانى هستند كه به آيات پروردگارشان و لقاى او كافر شدند؛ به همين جهت، اعمالشان نابود شد! از اين رو روز قيامت، ترازویی براى آنها قرار نخواهيم داد.
- اين است [توصیف زيانكارترين مردم] سزايشان به سبب اينكه كفر ورزيدند و آيات من و پيامبرانم را به مسخره گرفتند جهنّم است.
- امّا كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، باغهاى بهشت برين محل پذيرايى آنان خواهد بود.
- در آن جاودانه اند و از آن درخواست انتقال به جاى ديگر نمى كنند.
- بگو: «اگر درياها براى (نوشتن) كلمات پروردگارم مركّب شود، درياها پايان مى گيرد پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان يابد؛ هر چند همانند آن (درياها) را كمك آن قرار دهيم!»
- (مردى به پیامبر گفت: یا رسول الله میخواهم خدا را ببینم و نیز مایلم جایگاه خود را در آخرت مشاهده کنم. پیامبر به وى چیزى نگفت تا این که این آیه نازل گردید) بگو: «من فقط بشرى هستم مثل شما؛ (امتيازم اين است كه) به من وحى مى شود كه تنها معبودتان معبود يگانه است؛ پس هر كه به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد كارى شايسته انجام دهد، و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نكند.