هرگاه ستمگری، خودکامگی، دوگانگی، خون پرستی و خاک ستایی بیرونی را حس میکنم، هستی پیش چشمانم تاریک میشود و از سرگردانیام در جنگلستان ظلم، بیزار میشوم. به ندای درونم گوش میدهم. آوای از ژرفای روحم بیرون میآید: ستم دیدگان خدایی دارند و پاک پیشوایی نهانی؛ روزی دادگری میآید و جام تاریک جهان را لبریز از روشنایی میکند، اگر چه یک روز از عمر گیتی باقی مانده باشد. پس غم نباید خورد که عزیز مصری در راه هست.
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبهای احزان شود روزی گلستان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور.
نمیدانم آنچه من میبینم و به آن باور دارم شما هم میبینید و باور دارید یا نه؟ اما یقین دارم که این علمم حضوری است نه حصولی. چنانچه همه گزارههای حصولی را هم به حضوری بر نگردانیم خطاناپذیری علم حضوری، بدون تردید پا برجا میماند. تنها فراگیری این حس بشری مبهم به نظر میرسد که باز هم از طریق وجود تشکیکی فلسفه صدرا، قابل اثبات است و استدلال.
ده ساله بودم یا بیشتر و کمتر یادم نیست. اما کودتای خلقیها را خوب یادم میآید. آنان به فرمان اتحادیه جماهیر شوروی، وقتی داود خان را کشتند و خود بر چوکی قدرت تکیه زدند، عالمان، بزرگان و نخبگان مردم را بدون دلیل پنهانی بردند و از دم تیغ گذراندند. از خشکک، سید آباد و حیدر آباد و همه اطراف بامیان شخصیتهای زیادی را به شهادت رساندند. از جاهای دیگر بی گناهان را به نام اخوانی و شورشگر و محتکر، زندانی کردند و آنگاه اعدام. جالب اینکه دست نشاندههای روس، نظام خلق و پرچم را عدالت طلب و خودشان را مجری عدالت مینامیدند و مجاهدین را ظالم و مزدور بیگانه معرفی میکردند؛ همان ادعای که ظالم ترین حاکم و نظام حکومتی در گذر تاریخ داشته و دارد و خواهند داشت.
روحانیان با عمامههای سیاه و سفید بالای منبر میگفتند: حکومتهای گذشته افغانستان همه ظالم بودند و خودکامه، میراثی و شاهی و چه و چه. نظام، حاکم، قوا و مدیران عالی، میانی و عملیاتی همه و همه در لایههای گوناگون ستم پیچیده شدهاند. تا کنون بوی از عدالت در این سرزمین نوزیده است. این روحانیان سر منبر، مشتها را گره میکردند و شعادر میدادند: وقتی شوروی را از افغانستان بیرون کردیم، حکومت امام زمانی تشکیل میدهیم و حق را به حق دار میرسانیم!
هنوز عرق پای سربازان اشغالگر شوری خشک نشده بود که حق را به حق دار رساندند! چه رساندنی؟! میل تفنگ را سوی هم گرفتند و ماشه را به جگر برادر خود چکاندند. هر کدام دیگری را مزدور بیگانه و مرتد و فاسق میدانستند و خود را پیرو امام زمان و….
وقتی مجاهدین، شوروی را از افغانستان بیرون کردند؛ به جای شیرینی پیروزی، جام زهر نفاق و خانه جنگی در کام ملت ریختند. نگو و نپرس که چه عدالتی اجرا شد! فقط میدانم روی حجاج و چنگیز سفید شدند و استالین و هیتلر خدا بیامرز. جنایتهای داعش امروز کپی برداری از تفنگ به دوشان آن روزگار کابل خونین بال است. این بار نام دادگری و مهدویت از ذهن ها فرار کرد و مردم تنها به فکر زنده ماندن افتادند وبس.
هم چنان ندای پنهان پیشوای دادگر و سلطان عادل از ژرفای درونم شنیده میشد. منکر نیستم گاه اگر شمعهای عدالت روشن هم میشد، طوفان ستم روز را تاریک میکرد؛ شمعهای ملی، قومی و به نام دین و عدالت سوسو میزدند اما سر بلند نکرده خاموش میشدند و میمردند. جنگ میان مسلمانان بدون هیچ توجیه شرعی، عقلی و عرفی بر شگفت من روز به روز میآفزود و حس ضرورت آمدن پیشوای دادگر، بیشتر و بیشتر میشد.
در آن آشفته بازار جنگ های داخلی، وقتی سخنگوی طالبان اعلان کرد که گروههای شر و فساد را از جامعه ریشه کن میکنند و قوانین دین خدا را در زمین خدا برای بندگان خدا، اجرا میکنند، پنداشتم، پرتوی از حکومت دادگر به کشورم میتابد و به ستمهای نهادینه شده پایان میدهند! اما وقتی ملای طالبان در مزار شریف لب باز کرد و ریش جنباند: تاجیک ها باید به تاجیکستان و ازبک ها به از بکستان بروند. هزارهها یا مسلمان شوند یا به گورستان بروند؟! تمام آرزوهایم بر باد رفت و دو باره بههمان ندای آشنای درونم گوش دادم. وقتی آمران به معروف و ناهیان از منکر طالبان، دستگاه تناسلی نرخر را درون کیسه کردند برای آنکه زنان نبینند، تازه فهمیدم ریش و لنگی، بیشتر از حکومت امام زمان ما(عج)، قدر زن را میدانند؟!
ائتلاف شمال به کمک نیروهای آمریکایی وقت میز و چوکی را از ریش و پشم پاک کردند، حکومت قومیدر بن با کمک جامعه جهانی تشکیل شد. برخی طلبههای ما در قم کف میزدند و پای میکوبیدند که دیگر دوران تبعیض و ستم گذشت و زمان عدالت و برابری رسید. نمایندگان تمام اقوام در ارگ، حامدکرزی را با قرهقل و چپن، چون نگین در بر گرفتند.
اوج باور به دادگری بشری از طریق دموکراسی، انتخابات ریاست جمهوری بود که باز هم قرهقل، از صندق بیرون آمد و جمپر سفید جیبهایش آویزان شد!
وقتی افغانستان در فساد اداری رتبه اول را گرفت، باورم به ظهور منجی شدت یافت و به ناکامیبشر برای دادگری ایمان نیرومند پیدا کردم. همان زمان کسی نقل کرد: مردی پیش کرزی رفت و از رشوه گیری دولت شکایت کرد. کرزی سر تکان داد و گفت: بچیم! چه قه رشوه میتی که مه رشوه خوری را کم کنم؟؟؟ ظلم در پوشش مدرن نمایانتر میشد و عطش من به عدالت نهانی نهانتر.
برای گرفتن پاسپورت به وزارت خارجه کابل رفته بودم؛ کابل پسا طالبان و مدرن. ظلم از در و دروازه و پنجره و میز و چوکی و نگهبان و منشی و رییس میبارید. وقتی ناممم را میخواندند رنگشان دگرگون میشد. از نیکتایی، موی سر و ریش تراشیده و کت اتوزده و شلوار ادکلن پاشیده، بوی ظلم به هوا بر میخواست.
هیجده سال پیش فیلمیدیده بودم از نوستر آداموس؛ در پیشگویی ظهور منجی. در آن فیلم دادگری غرب، پس از سقوط صدام و فروریختن برجهای دوقلو قطعی پیش بینی شده بود اما نشد که نشد، بلکه بدتر شد. اردوی غرب، بهار عربی را به سود خویش جهت داد. انقلاب مصر را در نطفه میراند. مرسی را با تمام اخوانیها از قدرت پایین کشید. در بحرین یک بام و دو هوا شد. این سوتر، داعش را پدید آورد، گسترش داد و عمق بخشید؛ داعش که به حد اقل حقوق انسانی معتقد نیست و تنها خون و شمشیر را میفهمد وبس. شیشهای عدالت مدرن غرب روز به روز در ذهنم ترک بر میدارد و ریز ریز میشود و باورم به ناتوانی شان در اجرای عدل کامل تر.
پس از آن، فیلمهای منجی از کشورهای اسلامیدیدم، باز هم عقیدهام به ظهور دادگر معصوم، افزایش یافت و به ناتوانی بشر آمیخته با شهوت و ستم و معصیت در ایجاد، گسترش و ژرفایی عدالت بیشتر پی بردم.
امروز وقتی ماهیت و کاکرد ظالمانه و پر تبعیض، حکومت نیکتایی داکتر احمد زی و داکتر عبدالله را بررسی میکنم، به ناتوانی بشر در ایجاد، گسترش و تعمیق عدالت گستری هیچ تردیدی برایم باقی نمیماند. از این رو، باورم به وجود امام معصوم و نهان از دیدگان پرگناه ما برای دادگری جهان آشکارتر و کامل تر میشود.
نمونه تبعیض «ع» و «غ» برق جنجالی توتاب است که با وجود برق سالنگ، دوباره دولت میخواهد برق از سالنگ بگذرد و بامیان کههیچ ندارد نادارتر شود و نابرابری گسترش یابد و تبعیض نهادینه شود و شکاف اجتماعی روز افزون گردد. آن روز طالبان دیوانه آشکارا زور میگفتند و ظلم میکردند و امروز غنی و عبدالله زرنگانه محتوای همان ستم و تبعیض را در قالب نو دموکراسی بیان میکنند. حکومت چند قومی، صدای روشنایی طلبان راهپیمایی میلیونی مردم کابل در 28 ثور 1395 را نمیشوند. گرد ارگ آهن میکشند تا سیل مردم کاخ ستم را ویران نکند؟!
اگر مردان ارگ، یک رگ، از میلیونها رگ مولانای بلخ به ارث برده باشند، باید گوش خریت را بفروشند و دیگر گوش خرند اما این سخن را جز گوش خر، میشنود وبس. بچهای از راهپیمایان روشنایی طلب برچی، یک تنه زبالههای شهر کابل را درون کیسه میاندازد تا مردم کابل در هوای پاک تنفس کنند اما شاروالی پایتخت با تمام طول و عرضش، نجاستهای جویهای گرد ارگ را جمع نمیتواند. وقتی از کنار جویهای نزدیک ارگ هم رد میشوی باید اول دماغت را به انگشت ببندی!
آی مردم! خوب گوش کنید! خوب! خوب! من نمیدانم ظلم شاخ دارد یا دم؟ یال دارد یا پردُم؟ مگر ظلم چوب رنگه است که مردم به … حاکمان ستمگر باید فروکنند و همه بنگرند؟ راهپیمایی میلیونی برترین پیامش اینها بود:
تف بر ستم و ستمگر. نفرین بر توجیه گر ظالمان و ظلم. خاک بر فرق نوکران و مبلغان و هواداران حکومت ظلم و ظالمان. لعنت خدای و فرشتگان و پیامبران و امامان و صالحان و عارفان و بینوایان و مظلومان و شهیدان و یتیمان و بیوه زنان و پیرمردان و … بر حاکمان ستمگر و حکومت خودکامه. درود بر بینوایان و روشنایی طلبان. مرگ بر تاریک اندیشان و کوته بینان.
خدا یا! مُردَم! از این همه ستمگری برهنه و عریان و بدتر از آن توجیه چاپلوسان و نان به نرخ روز خواران. وای از این استخوان به دستان و سگان به گردا گردشان عو عو کنان و دم جنبان!
آی مردم! چه می خواهید؟ این از ظلم. پس چه کسی میتواند ریشه ستم را بسوزاند؟ کسی که در وجودش ذرهای ظلم نباشد و او غیر از امام معصوم چه کسی میتواند باشد؟ شما و ندای قلب تان.
بلی. عدالت، نظام عادلانه، حاکم عادل با قوانین عدالت گستر، یک حقیقت واحد و دارای مراتب گوناگوناند. اوج این باور در حکومت پنج ساله امیرالمؤمنین علی فرزند ابوطالب(ع) نمایان شد و با شهادت وی عدالت هم شهید گشت. امروز رگههای از عدالت را در برخی حاکمان و کشورها میتوان یافت اما عدالت کامل و مطلق را تنها زمان ظهور مهدی موعود(عج) خواهیم دید وبس. نمیخواهم شمعهای بر افروخته عدالت را روی کره زمین منکر شوم و خیال بافی کنم اما خورشید عدالت هنوز پشت ابر نهان است و هر وقت خدا بخواهد، بیرون میآید.
برخی حکومتهای گذشته و آینده را نوعی ستمگر میدانند و به حکومت بدون ظلم باوری ندارند. بی تردید، بدون مطالعه تاریخ حکومت نبوی و علوی(علیهم السلام)، نمیتوان نماد کامل عدالت در گذشته از حکومتها نشان داد چنانکه بدون حکومت مهدوی(عج) نماد کامل حکومت دادگر در آینده نمیتوان پیش بینی کرد.
گروهی عملکرد همه حکومتها را آمیخته با عدل و ظلم میدانند و قایل به رنگ سیاه و سفید تنها نیستند. راز پندارشان در آمیختگی عملکرد امام و امت نهفته است نه ساختار حکومت و حاکم تنها. زیرا در نظام نبوی و علوی گاه امت بر امام ستم روا داشتهاند و با سستی، قدرت طلبی و دنیا گرایی، نگذاشتند خورشید عدالت کامل بتابد. در این فرض کوتاهی از امت بوده است نه از امام؛ حقیقتی که به درستی تحلیل نشده و در پرده ابهام هم چنان باقی مانده است.
بسنده کردن به حکومتهای قانون مدار و وانهادن حکومت عدالت گستر مطلق، از سستی انسان ماشینی امروز است که ریشه در تجربیات بشری و یافتههای عقلانی عرفی وی دارد نه دادههای وحیانی و عقل ناب و فطرت پاک انسانی چنانکه ما باور داریم و برایش پشتوانه علمیفراوان بر میشماریم.
هان مشو نومید چون واقف نئی از سر غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند چون ترا نوحست کشتیبان زطوفان غم مخور
گرچه منزل بس خطر ناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور.
منبع: راه روشن