سایت مؤسسه فرهنگی-خدماتی فانوس

مقدمه

جامعه شناسي دين، يکي از شاخه هاي جامعه شناسي است كه در دنيا و بخصوص در جهان اسلام يك رشته بسيار جوان است. تخمين زده مي شود که تقريبا 90٪ جمعيت[1] جهان طرفدار يک سري عقايد يا ايده هائي هستند که مي توان آن ها را با تسامح دين نام نهاد.

جامعه شناسان، دين را بعنوان يک پديده اجتماعي در نظر گرفته و بسان واقعيت موجود در خارج مورد مطالعه قرار مي‌دهند. از همان آغاز پيدايش رشته جامعه شناسي، دين به عنوان يک پديده اجتماعي عميقا مورد توجه جامعه شناسان کلاسيک بوده است. جامعه شناسان، دين را ساخته جامعه مي دانند و به آن جنبه بشري مي دهند، زيرا آنها ماوراء طبيعي بودن را نه علمي مي دانند و نه آن را قابل بررسي مي دانند.

رويکرد غالب در مطالعه جامعه شناسي دين، بررسي تأثير دين در جامعه است. به عبارت ديگر جامعه شناسان دين را از آن حيث مورد مطالعه قرار مي دهند که دين بر زندگي اجتماعي ما اثر مي گذارند. کارکردگرايان با اين رويکرد به سراغ دين رفته و آن را به عنوان نهادي در عرض ساير نهادهاي اجتماعي قرار داده و به کارکرد اجتماعي و فردي دين توجه نموده اند. از سوي ديگر همانگونه که کارکرد دين در جامعه مورد بررسي قرار گرفته و مي گيرد، تاثير جامعه بر دين نيز مورد بررسي است. به عبارت ديگر کنش متقابل دين و جامعه در جامعه شناسي دين مورد اهتمام است.

ضرورت و اهميت تحقيق

در زندگي بشر دين از اهميت بسيار زيادي برخوردار است، شايد نتوان جامعه ي را يافت که در آن دين حضوري چشمگيري نداشته باشد. هرچند جامعه شناسان انتظاري اين را داشتند که با رشد عقلانيت ابزاري، و با صنعتي شدن جوامع، دين موقعيت اجتماعي خود را از دست داده و از سپهر جامعه کنار زده شود، اما برعکس، به موازات رشد عقلانيت و به وجود آمدن عصر صنعت، گرايش به دين نيز در جهان رشد چشمگيري داشته است که اين امر باعث شد تا جامعه شناسان، به دين توجه ويژه نموده و آن را با جديت بيشتر مورد بررسي قرار دهند.

در کشورهاي اسلامي دين حضوري پررنگ دارد و حتي در کشورهاي مانند ترکيه که دولت و حکومت به دين اهميت نمي دهند،‌ نمادها،‌ هنجارها، آداب و رسوم ديني در رفتار مردم بصورت چشمگيري مشاهده مي شود که خود بيانگر نقش برجسته دين در زندگي اجتماعي است.

اهداف تحقيق

در اين تحقيق اهدافي مد نظر نويسندگان بوده است که مهمترين آن قرار ذيل است:

  1. تهيه يک متن روان و ساده درسي در مقطع کارشناسي.
  2. بررسي و نقد نظريات مطرح در جامعه شناسي دين.
  3. تهيه متني روان با رويکرد اسلامي(چيزي که در ساير متنهاي درسي در اين زمينه مورد تغافل قرار گرفته است)
  4. آشناي با جامعه شناسي دين با تاکيد بر دين اسلام.در اين بخش تلاش مي شود به اين سؤال پاسخ داده شود که:‌ “جامعه شناسي دين” چيست؟ در مورد جامعه شناسي دين آن گونه که در غرب نضج گرفت و رشد نمود بايد توجه کرد که دين با مطالعات جامعه شناسي از حقيقت و حقانيت جدا شد و جامعه شناسان دين به آن به مثابه يک واقعيت تحقق يافته نظر کردند که سه خصوصيت تاريخي بودن، بشري بودن و نسبي بودن را در برداشت. متفکران اجتماعي و جامعه شناسان دين، پديده هاي واجد اين خصوصيات را بهتر مي فهمند و با آن ها راحت تر ارتباط برقرار مي کنند تا پديده هايي که با ويژگي هاي فراتاريخي و فوق بشري ، خود را از دسترس کندوکاوهاي تجربي و ميداني آنان دور مي سازند.(شجاعي زند، 1382: 113)
  5. چيستي جامعه شناسي دين به نظر واچ و يينگر
  6. چيستي جامعه شناسي دين

ج. واچ تصويري جامعي از جامعه شناسي دين ارائه داده مي نويسد: “ارتباط دروني دين و جامعه و شکل هاي بر همکنشي که ميان آن ها بر قرار است”(جوليوس گولد، 1376: 301) جامعه شناسي دين ناميده مي شود. واچ اين نکته را که ” انگيزه ها، انديشه ، و نهادهاي ديني بر نيروهاي اجتماعي، سازمان اجتماعي،‌و قشر بندي اجتماعي تاثير مي گذارند و به نوبه خود از آن ها متاثر مي شوند” پيش فرض بنياني جامعه شناسي دين قلمداد مي کند.(همان) [1] ديدگاه ج. م. يينگر، شبيه ديدگاه واچ است . يينگر بيشتر توضيح داده و معتقد است که “جامعه شناسي دين پژوهش علمي شيوه هائي است که از آن طريق جامعه، فرهنگ و شخصيت…بر دين تأثير مي نهند… و همچنين شامل بررسي شيوه هائي است که بدان طريق دين بر جامعه، فرهنگ و شخصيت اثر مي گذارد…” (جوليوس گولد، 1376: 301)

چيستي جامعه شناسي دين به نظر هميلتون

هميلتون معتقد است که جامعه شناسي دين دو مسأله اصلي و کانوني دارد يکي اين است که چرا باورداشتها و عملکردهاي مذهبي يک چنين نقش تعيين کننده اي در فرهنگ و جامعه دارند و ديگر اين که چرا اين باورداشتها و عملکردها يک چنين صورتهاي گوناگوني به خود گرفته اند. جامعه شناسي دين به مسأله نقش و اهميت دين به معناي عام در جامعه بشري و نيز اهميت باورداشتها و عملکردهاي گروهها و جوامع خاص مي پردازد.(هميلتون، 1377: 3)

تاريخچه جامعه شناسي دين

جامعه شناسي خود يک علم جديد است و جامعه شناسي دين به معناي که اکنون شناخته مي شود و بعنوان يک رشته در جامعه شناسي مطرح است، عمري زيادي ندارد زيرا بسيار متاخر تر از خود جامعه شناسي به وجود آمده است. هرچند زماني واقعي ولادت اين رشته را نمي توان بصورت دقيق بيان داشت، اما به طور عمده جامعه شناسي دين، در نيمه دوم قرن گذشته در محافل علمي مطرح شد و تعدادي از جامعه شناسان مهم به اين موضوع پرداختند، و در همين تاريخ بود که جامعه شناسي دين به فهرست دروس دانشگاهي راه يافت، گروه هاي تخصصي جامعه شناسي دين در محافل آکادميک شکل گرفت، متون جامعه شناسي دين براي اولين بار تأليف و منتشر شد ، نشريات تخصصي راه اندازي گرديد و همايش هاي علمي در اين رشته برگزار شد.(شجاعي زند، 1382: 111)

به يک معنا مي توان گفت که انديشه جامعه شناسي دين و مطالعه نظام مند و عيني روابط دين و جامعه بسيار پيش از ظهور آگوست کنت(م 1857) که لفظ جامعه شناسي را ابداع کرد، وجود داشته است. گزنوفانوس( م478 پيش از ميلاد) هنگامي که به خصوصيتهاي خدايان توجه کرد و نوشت خدايان قوم اتيوپي سياهپوست و داراي بينيهاي پهن و کلفت و کوتاهند در حالي که خدايان قوم تراس چشمان آبي شفاف و موي قرمز رنگ دارند، در واقع پيشتر به آرامي وارد رشته جامعه شناسي دين شده بود. به همين گونه، فيلسوف مسلمان ابن خلدون(م 1406) در کتاب مقدمه خود با تحليل نقش دين در طلوع و افول سلسله هاي پادشاهي شمال آفريقا فهم دقيقي از مفهوم همبستگي اجتماعي(عصبيت) عرضه کرد(ديويس، 1376: 44) و بحث هاي در مورد جامعه شناسي دين مطرح ساخت. اين نکته را نبايد از نظر دور داشت که جامعه شناسي دين محصول يکي از مباحث محوري خودش يعني دنيوي شدن تفکر و نهادهاي ديني مي باشد.(همان) گود در اين مورد مي گويد: وقتي پرسش از حق بودن و بررسي اعتبار دين(validity) جاي خود را به تأثيرات اجتماعي(social effects) دين داد، زمينه براي رشد و ظهور جامعه شناسي دين فراهم آمد.(شجاعي زند، 1382: 113)

کنت با مطرح ساختن جامعه شناسي پوزيتويستي تلاش داشت که نوعي گسست ميان جامعه شناسي و انديشه اجتماعي برقرار سازد و عقبه ي جامعه شناسي را به سلسله مراتب علوم اثباتي متصل نمايد, مع الوصف هم جامعه شناسي عمومي هم جامعه شناسي هاي تخصصي, به شدت به ادبيات اجتماعي پيش از خود وابسته و يا لااقل نيازمند بوده اند؛ حتي اگر اين ادبيات , آغشته به آموزه اي کلامي و آميخته با معارف فلسفي بوده باشد اين نياز وابستگي در جامعه شناسي دين، پس از شکسته شدن حصارهاي که در نخستين مراحل به رسميت شناسي در اطراف خويش برپا کرده بود، به مراتب بيش ا زديگر حوزه هاي تخصصي جامعه شناسي احساس مي شد؛ چرا که موضوع مورد مطالعه ي آن، سرگذشت پرآوازه اي در ادبيات تاريخي، کلامي و فلسفي گذشته داشت و دستيابي به درک درستي از وضع وحال امروز آن نيز مستلزم دنبال کردن مسير تحولات دين در بستر تاريخي جوامع، اعم از سنتي و مدرن بود.

از اين رو در بازيابي و بازشناسي پيشينه هاينظري اين رشته مي توان حتي تا زمان طرح نخستين بحث هاي اجتماعي از سوي فلاسفه ي اجتماعي به عقب رفت. واکاوي ادبيات اجتماعي پيش از جامعه شناسي نشان مي دهد که سابقه ي مطالعه ي اجتماعي دين، به قدمت کهن ترين آثار برجاي مانده از متفکرين اجتماعي است؛ چرا که جايگاه و نفوذ اجتماعي دين خصوصا در جوامع کهن اين اختيار را از انديشمندان اجتماعي سلب مي کرده است که بابي تفاوتي از کنار اين موضوع بگذرند.(شجاع زند، 1380: 8)

جامعه شناسان مهم قرن نوزدهم مانند مارکس، ماکس وبر، و دورکيم[2] همه دين را بعنوان يک نيروي مهم اجتماعي که تاثيرات فراواني در رخدادهاي اجتماعي دارد در نظر داشتند و دين را مورد مطالعه جدي قرار مي دادند.[3] که به کساني مانند دورکيم معتقدبود که دين بوسيله انسان و با يک دليل خاص اجتماعي به وجود آمده است و اين نظريه باعث به وجود آمدن اين تلقي شد که جامعه شناسي منکر وجود خدا است. اين نظريه با ادعا مارکس و دورکيم مبني بر انکار خدا بيشتر تقويت مي شد.( رک، اسکات، 1382: 32) بزرگان جامعه شناسي در قرنهاي هيجده و نوزده عقيده اش اين بودند که دين بي منطق است و هيچ جاي مهمي در جامعه مدرن ندارد. چنين نظريه اي راجع به دين با توجه به تسلط راه هاي تفکر علمي در باره ي دنيا ايجاد شد که روي منطق و دليل عقل به عنوان تنها راه هاي تقويت تئوري هاي آزمايش فرضيه ها تاکيد مي کند(همان: 33) . جامعه شناسي مدرن دين برخلاف گذشته تنها به بررسي پديده هاي اجتماعي با روش اثباتي و تجربي نپرداختند بلکه به بررسي انگيزه ها و معاني نيز پرداختند. اسکات در اين مورد مي نويسد:”جامعه شناسي مدرن از روش مشروح تري استفاده مي کند که براي ميزان حساسيت عقايد مردم اهميت قائل مي شود . اين روش کم تر روي ساختار اين عقايد و بيشتر روي معاني و انگيزه ها تمرکز مي کند”.(اسکات، همان: 34)

 

[1] . نگاه کنيد به کتاب دين و جامعه شناسي نوشته جولي اسکات ص 9

[2] . کساني مانند مارکس، ماکس وبر ودورکيم که از بنيانگذاران جامعه شناسي به حساب مي آيند و در عين حال آنها بصورت بسيار جدي به جامعه شناسي دين پرداخته اند و اين امر بسيار قابل توجه است(Dillon,2003:61)

[3] اما کساني مانند دورکيم درکتاب معروف خود به نام” صور ابتدايي حيات ديني” دو سوال را مطرح ساخت: دين چيست؟ و کارکرد دين در جامعه انساني چيست؟ دورکيم معتقد بود که دين يک {پديده} اجتماعياست(spencer,1990: 334)

“جامعه شناسي دين” بر حسب آن چه در برخي از روايت ها آمده، در دهة 40 و 50 به مرحلة شناسايي بعنوان يک حوزة تخصصي مطالعات جامعه شناختي رسيد.[1] جامعة آمريکا در اين زمان، شاهد بروز دو رخداد مهم در موقعيت اجتماعي دين بود. مک گوئر در اينباره مي گويد: نوسان و تغييرات گسترده در نرخ هاي عضويت و حضور کليسايي، همراه با افزايش مطالبات و دعاوي اجتماعي رهبران و نهادهاي ديني دراين زمان، نظر جامعه شناسان را دوباره به سوي دين جلب کرد و آنان را به انجام برخي مطالعات ميداني در بارة موقعيت کليسا و تغييرات دينداري راغب نمود”(شجاعي زند، 1382: 109) جامعه شناسي در نيمه اول قرن نوزدهم گسترش مي يافت اما جامعه شناسي دين رو به افول بود، زيرا جامعه شناسان بر اين عقيده بودند که دين در جامعه مدرن ارزش مطالعه ندارد و از رونق افتاده است. از سالهاي 1960 به بعد بود که جامعه شناسي دين مورد پسند و موافق ذوق جامعه شناسي مدرن واقع شد.[2] زيرا طبق پيش بيني هاي جامعه شناسان با مدرن شدن و صنعتي شدن جوامع مردم از دين بيشتر فاصله مي گيرند و نقش دين در جامعه کم رنگ مي شود اما با احياء جنبش هاي ديني و گرايش بيشتر مردم به دين پيش بيني جامعه شناسان نادرست از آب درآمد و اين امر باعث شد تا جامعه شناسي دين نگاهي دوباره به نقطه نظرهائي تئوريک خود داشته باشد و منجر به اين گرديد که مطالعه ديني مورد توجه بيشتر جامعه شناسان قرا رگيرد.(اسکات، همان: 38) در دهه 1980 ميلادي جنبش هاي جديدي در جهان رشد کرد که جامعه شناسان کلاسيک را که معتقد بودند دين در عصر مدرن در قلمرو خصوصي زندگي فردي افراد محدود گرديده است به چالش فراخواند. )hargrove,1989: 17) چهار دوره عمده تاريخ جامعه ‏شناسي دين

دوران تفکر اجتماعي سنتي انديشه و تفکر اجتماعي دين، قدمت بسيار طولاني در تاريخ دارد،‌ و تا هر جا بتوان انديشه هاي اجتماعي را به عقب برد و وجود آن را در حيات اجتماعي بشر اثبات کرد، به قدمت انديشه اجتماعي در باره دين نيز به همان ميزان افزوده خواهد شد. اين حقيقت را مي توان هم از طريق واکاوي استقرايي انديشه هاي بازمانده از متفکران اجتماعي پيشين کشف و بررسي کرد و هم از طريق اطلاعاتي که در باره نقش اجتماعي دين در گذشته در اختيار داريم.(شجاعي زند، 1382: 107) مجموعه انديشه‏اي را که همپاي شکل‏گيري جامعه‏شناسي جديد تحول و رنگ عرفي و دنيوي يافت مي‏توان به عنوان انديشه سنتي قلمداد کرد که مشخصه اصلي آن تلفيق بين تحليل‏هاي اجتماعي و اخلاقي‏ بود.اين تفکر که از يک نظام متحد عقايد فاصله زيادي داشت، حاوي عناصر متنوع و حتي متناقضي بود که عبارتند از: ذهنگرايي افلاطوني،غايت شناسي ارسطويي, مکتب قانون طبيعي رواقيان، واقعگرايي اجتماعي آگوستيني، و نظريه هاي اجتماعي گوناگون عالمان مدرسي قرون وسطا.(ديويس، 1376: 44) اين انديشه اصولا بر منشا جهاني و الوهي همه ارزش‏ها و نهادهاي اجتماعي جا افتاده تاکيد مي‏کرد و همچنين انسان را موجودي اجتماعي و سياسي مي‏دانست. جريان اصلي اين انديشه وحدت آلي و انداموار جامعه را به زبان حق طبيعي بيان مي‏کرد که اين مفهوم و برداشت از آن به صورت يک مفهوم عرفي يا دنيوي تحول يافت و اساس علوم طبيعي و علوم اجتماعي‌اوليه‌راتشکيل‌داد.

اهتمام و اشارات متفکران سلف به بحث هاي اجتماعي و پرداختن آن ها به موضوع دين، بسي مختلف بوده و اثر و محصول پديد آمده از آن نيز به شدت متنوع است؛ در عين حال مي توان اين ادبيات گسترده، پراکنده را حد اقل در سه دسته کلي از هم بازشناخت و متمايز کرد:

 

[1] . توجه به اين نکته ضروري است که هر گزارشگري که تاريخي را براي يک رشته علمي مثلا جامعه شناسي دين تعيين مي کند، نمي خواهد ريشه ها و بنيان هاي نظري آن علم را در ادبيات بازمانده از متفکران جامعه شناسي ناديده بگيرد.(شجاعي زند، 1382: 109) بلکه افرادي مانند مک گوئر خواسته است تا به يکي از مقاطع نسبتا مهم از يک فرايند بلند، زمينه ها و عوامل تسريع کننده در کمال بخشي به جامعه شناسي دين را در يکي از بسترهاي جغرافيايي رشد جامعه شناسي نشان دهد.

[2] . علت اينکه جامعه شناسان دوباره به جامعه شناسي دين توجه کردند چند چيز بود:

  1. توجه جامعه شناسان به به پذيرش کارهائي از ساير رشته ها مانند انسان شناسي اجتماعي که باعث ايجاد مطالعات بصيرانه اي در زمينه دين شد و نهايتا منجر به زدن جرقه اي از گرايشات جديد به دين گرديد.
  2. محبوبيت روش خرد که به جامعه شناسان اجازه مي داد تا تمرکز بيش تري روي عقايد و اعمال شخص بکنند .
  3. پيشرفت سريع و عظيم دين در غرب پس از جنگ، که اين امر مهمترين جرقه اي براي احياء دوباره جامعه شناسي دين گرديد.(اسکات،1382: 38)
  4. عامل چهارم را نيز مي توان در اين ليست افزود که عبارت است از جنبش هاي پر قدرت ديني و اسلامي در جهان و پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، موفقيت حزب الله لبنان در جنگ سي و سه روزه، جنبش هاي مقاومت در فلسطين، و احياء جنبش هاي ديني در کشورهاي اسلامي و گسترش اسلام در غرب، بيداري جهان اسلام و…

     

      1. انديشه هاي اجتماعي معطوف به بررسي “همبستگي اجتماعي” که در اصطلاح به ايستايي شناسي معروف است؛
  5. انديشه هاي اجتماعي معطوف به بررسي “تحولات اجتماعي” که به پويايي شناسي شناخته مي شود؛
  6. انديشه هاي اجتماعي معطوف به ايده و طرح هاي “يوتوپينيستي” يا مدن فاضله.(شجاعي زند، 1382: 107) دوران شکاکيت و نظريه ‏پردازي
  7. نظم و قانونمندي جامعه از مسائل مورد تحقيق در دوران قرون وسطي بود، نظمي که اساسا به کمال معنوي انساني دعوت مي‏کرد. در خلال قرن‏هاي هفده و هيجده، متفکران به جستجوي نظم و نظام در جامعه ادامه دادند، ولي نظم مورد نظر آنها نظمي بود که تبيين کننده تنوع و کثرت زبان‏ها، رسوم و اديان، بر وفق همنواختي‏هاي ساده و طبيعي بود. در طي اين دوران، انديشه‏هاي دوره اول مورد انتقاد شديد قرار گرفت که از جمله اين منتقدان مي‏توان به ماکياولي و توماس‏ هابز اشاره کرد. همچنين اين دوره زمان بروز نظام‏هاي فکري و نظريه‏پردازانه‏اي بود که مي‏کوشيد هم جامعه و هم اقتصاد را بر شالوده‏هاي واقع‏گرايانه‏تري، که کمتر هم‏ديني يا اخلاقي است، مبتني سازد. در اين دوران، پيدايش دولت ملي و ظهور طبقات سوداگر و يا متوسط تبديل به عنصري شد که نگارش نظريه‏هاي اجتماعي و اقتصادي را از انحصار طبقات روحاني درآورد و قانون طبيعي زير سؤال رفت و به انتقاد کشيده شد. روحانيت ‏ستيزي به شکل مشخصه رايج‏ بيشتر انتقادهاي اجتماعي درآمده بود، به گونه‏اي که جستجو براي يافتن منابع جديد نظم اجتماعي آغاز شد و درنهايت، اين تفکر، که جامعه بايد بر طبق طرح و برنامه‏هاي مقدر الهي و قانون طبيعي‏ ساخته شود، جاي خود را به اين انديشه داد که جامعه بر اساس طرح و برنامه‏ريزي و تلاش خود انسان شکل مي‏گيرد. در اين زمان، نوعي اومانيسم عرفي – دنيوي و اجتماعي پديد آمد که به نوبه خود سرچشمه زاينده اغلب نظريه‏هاي فلسفي و اجتماعي دنياي جديد گرديد. مهم‏ترين دستاورد اين دوران، پروراندن مفهوم عرفي‏ سازي يا دنيوي‏سازي‌بود.

    دوران واکنش محافظه‏کارانه و رمانتيک

    دوران نظريه‏پردازي به تدريج ‏با يک واکنش نه چندان شديد، بلکه محافظه‏کارانه و بيشتر رمانتيک مواجه شد. مصايب ناشي از انقلاب صنعتي و انقلاب فرانسه و عصر وحشت پس از آن، اعتقاد خوش‏ بينانه عصر روشنگري را زير سؤال برده بود و اعتقاد به اينکه مي‏توان صرفا بدون توجه به دين، اخلاق و حکومت، بر طرح و تدبير خويش جامعه را بهبود بخشيد و آن را از مشکلات حاد اخلاقي رهانيد پس از رخداد واکنش‏هاي محافظه‏کارانه، رهيافت‏هاي موجود نسبت‏ به جامعه و دين را به ميزان بالايي تغيير داد. براساس اين نظرات، دين نبايد به عنوان خرافه طرد گردد و جامعه تنها بر اساس ساخته قرارداد گذاران متفرد نيست ، بلکه فرد دست ‏پرورده جامعه و خود جامعه، مخلوق خداست. اينان کم‏کم ارتباطها و مناسبت‏هاي انداموار بين جامعه و دين و فرد را از نو کشف کردند و تجزيه و تحليل آنها از دين به عنوان يک ميانجي بين فرد و دولت از مباحثي بود که‏بارها دربررسي‏هاي جامعه‏شناسان پس از دورکيم‏مطرح‌گرديد.

    دوران نظريه جديد

    در اين دوره، ديگر با رد و انکارهاي حاد و ضد روحاني فيلسوفان عهد روشنگري روبه‏رو نيستيم. در اين دوران، رد و انکارها جاي خود را به تجزيه و تحليل کمابيش خونسردانه و نقش دين در حفظ انسجام اجتماعي و ارتقاي تحول اجتماعي‌مي‏دهد.

    نظرات افرادي چون آگوست کنت ، ماکس وبر ، اميل دورکيم ، کارل مارکس، تالکوت پارسونز ، و … در اين دوره به چشم مي‏خورد. برخي اين دوران را دوران ديني ندانسته و انحطاط دين را امري محتوم تلقي کرده‏اند. برخي نيز عرفي‏سازي يا دين‏زدايي را امري غيرممکن شناخته و عده‏اي آن را لزوما نه جهاني، نه محتوم و نه بي ‏بازگشت ‏شمرده‏اند.

    قلمرو مطالعه در جامعه شناسي دين

    جامعه شناسان غالبا به چهار شيوه به مطالعات ديني دست زدند:

    1. مطالعات جامعه شناسي دين کلاسيک بيشتر به رابطه بين نظريه اجتماعي و مظاهر ديني و همچنين رابطه بين دين و جامعه سرمايه داري معطوف بوده است. برخي در همين راستا دين رابراي حفظ نظم اجتماعي ضروري دانسته و سرمايه داري را موجب تضعيف دين و در نتيجه، به خطر افتادن انسجام اجتماعي تلقي کرده اند.(علي زاده، همان، 55)
    2. کساني که دين را به عنوان مسأله نظري اصلي در فهم کنش اجتماعي، مورد مطالعه قرار دادند؛
    3. کساني که به مطالعه رابطه بين دين و ديگر حوزه هاي زندگي وحيات مانند اقتصاد، سياست و طبقات اجتماعي پرداخته اند؛
      1. کساني که به مطالعه نقشها، سازمانها و نهضتهاي ديني پرداخته اند.(علي زاده، همان:54)

      روشن است که هر يک از جامعه شناساني که به کار مطالعه دين و پديده هاي ديني پرداخته اند،‌داراي نگرش خاصي به جامعه شناسي دين بوده اند. براي مثال شايد از ديدگاه ماکس وبر، جامعه شناسي دين بيشتر به مطالعه رفتار و کنش معنادار ديني و ارتباط متقابل آن با ديگر نهادها چون اقتصاد، سياست، حقوق و آموزش و پرورش مي پردازد؛ يا از ديدگاه اميل دورکيم، بررسي دين فقط از طريق نمادها و نهادهاي ديني امکانپذير است و به تعبير ديگر بايد مظاهر عيني شده و تحقيق اجتماعي يافته دين را مطالعه کرد؛ همچنين از نظرگاه متدينان جامعه شناس، جامعه شناسي دين به مطالعه مسائل و مشکلات دين در جامعه و شيوه هاي حل آن و يافتن راههايي برا تقويت پايگاه اجتمعي دين در جامعه تعريف گردد.

      بطور کل مي توان گفت که در مطالعه جامعه شناسي دين، يک جامعه شناس به بررسي روابط متقابل بين اعتقادات ديني و سازمانها و نهادهاي مذهبي از يک طرف، و سازمانها و نهادها و آداب و رسوم اجتماعي از سوي ديگر، مي پردازد. در عين حال، مطالعات جامعه شناسي بيشتر جنبه محسوس و ملموس دارد و به عبارت ديگر به نحوه و چگونگي تحقق و حيات اجتماعي دين و امور ديني در جامعه مي پردازد. (همان: 56)

      قلمرو جامعه شناسي دين به نظر اشتارک

      ورنز اشتارک در کتاب جامعه شناسي دين جامعه شناسي دين را از حيث قلمرو به سه حوزه تقسيم کرده است که اين سه حوزه قلمرو جامعه شناسي دين را تشکيل مي دهد.

      جامعه شناسي کلان دين[1]: اين بخش از مطالعه، به کشف رابطه اجتماعهاي فرعي ديني که اغلب به گروههاي ديني موصوفند با جوامع اصلي که متضمن اين اجتماعها و گروهها مي باشند، مي پردازد.

      جامعه شناسي خرد دين[2]: اين نوع جامعه شناسي، وظيفه دارد که به زندگي و حيات داخلي آن اجتماعها و گروهها بپردازد.

      جامعه شناسي دين به معناي اعم[3]: اين بخش از جامعه شناسي دين به مطالعه عوامل ديني در جامعه در سطح گسترده مي پردازد و به طور کلي، رابطه عوامل ديني را با عرف، حقوق، خانواده جنبه هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي و در واقع رابطه اين عوامل را با همه جنبه هاي واقعيت هاي اجتماعي که با آنها همزيستي داشته و به طور معناداري داراي ارتباط و انسجامند، مطالعه مي کند.

      بخشهاي اول و دوم باپديدة ديني بنفسه سرو کار دارند يعني به مطالعه دين به عنوان يک مجموعه تمرکز يافته مي پردازند و بنا بر اين از ديني که داراي تجسم اجتماعي شده است سخن مي گويند، عنوان اخير جامعه شناسي دين به معناي اعم مي کوشد تا تأثير دين را که در جامعه پراکنده است، کشف کند و نقش آن را در پيدايش و شکل گيري ديگر نهادهاي اجتماعي که پديده هايي غير ديني اند در يابد.

      جامعه شناسي دين و جامعه شناسي ديني:

      جامعه شناسي دين با جامعه شناسي ديني تفاوت ماهوي دارند جامعه شناسي دين يک شاخه‌اي از جامعه شناسي است از قبيل جامعه شناسي صنعتي، شهري، سياسي و غيره ،اما جامعه شناسي ديني قسيم جامعه شناسي‌هايي از قبيل جامعه شناسي اثباتي وآمپريستي محض است.جامعه‌شناسي ديني مي‌تواند انواع مختلف همچون جامعه شناسي مسيحي، يهودي و اسلامي داشته باشد. به عبارت ديگر جامعه شناسي ديني اعمّ از جامعه شناسي مسيحي،يهودي،اسلامي ، ماركسيستي و غيره است.

      براي اينکه موضوع جامعه شناسي دين به خوبي تبيين گردد و همچنين تفاوت بين جامعه شناسي دين و جامعه شناسي ديني در موضوع هاي مطالعاتي آن دو بهتر روشن گردد، در اينجا محورهاي اصلي مطالعه جامعه شناسي دين و جامعه شناسي ديني را بصورت فهرست وار و با تاکيد بر مباحث دين اسلام بيان مي کنيم. از آن جا که جامعه شناسي دين و ديني هر کدام به عام و خاص تقسيم شده است لذا با در نظر داشتن اين امر به سراغ برخي موضوعات مطالعاتي اين دو حوزه رفته و از هرکدام بصورت گزينشي به چند نمونه اشاره مي کنيم.

      محورهاي جامعه شناسي دين عام:

      بررسي جامعه شناختي مقولات ديني که اختصاص به دين خاصي ندارد از قبيل يگانه پرستي، چندگانه پرستي، دوگانه پرستي(ثنويت)، اوصاف الهي، جهان اخروي، هدايت تکويني و تشريعي و… که مي توان هر يک از اين قبيل مباحث را که بين چند دين يا همه اديان جهان مشترک است از منظرهاي مختلف مورد بررسي قرار داد:

      مفهوم اجتماعي و تعين اجتماعي آن معرفتهاي ديني؛ سير تحول آن باورها به لحاظ محتواي آنها در تاريخ؛ تأثير اين باورها بر اخلاق اجتماعي و فرايند جامعه پذيري؛ بررسي ارتباط بين معرفتهايديني با ساير معرفتهاي بشري. اين تحقيقات بيشتر جنبه نظري داشته و حوزه مشترک جامعه شناسي دين و جامعه شناسي معرفت محسوب مي گردد.(علي زاده،‌همان: 58)

      مطالعات جامعه شناسي دين خاص:

      مثلا بطور مشخص اگر دين اسلام را موضوع تحقيق قرار دهيم، عقايد و باورهايي چون توحيد و اوصاف الهي ، نبوت و باورهايي که سمتقيما با رسالت حضرت محمد(ص) مرتبط است علي الخصوص عصمت و خاتميت و همچنين عدل الهي، معاد، اعتقاد به امامت و… را مورد تحقيق و بررسي قرار داد.

      مطالعات جامعه شناسي ديني عام:

      موضوع هاي جامعه شناسي ديني عام شامل همه امور ديني عام مي شود که به دين خاصي تعلق نداشته باشد و ممکن است از مقوله عمل اجتماعي باشد مانند کليه رفتارهاي ديني، توکل،‌توسل، نيايش، تبليغ ديني و…؛ ممکن است از مقوله معنا باشد مانند تقدير گرايي، صورتگرايي، سنت گرايي و… که در موضوعات از اين دست جامعه شناس مفهوم اجتماعي، تعين و تعامل اجتماعي آن را با ساير پديده هاي اجتماعي مورد مطالعه و بررسي قرار مي دهد؛ ممکن است از قبيل مظاهر و پديده هاي عيني اجتماعي باشد مانند عالمان دين،‌ مبلغان ديني، و…؛ كه در اين گونه موارد بازهم ارتباط متقابل آن با ساير پديده هاي اجتماعي و جايگاه اجتماعي آن قابل مطالعه است.(علي زاده، همان: 59)

      مطالعات جامعه شناسي ديني خاص:

      در اين نوع از مطالعه موضوعهاي جامعه شناسي ديني خاص مثلا دين اسلام مورد بررسي قرار مي گيرد مانند مطالعه معرفتهاي ديني مثل عدالت، سعادت، تقوا، تقدير، انتظار، و…؛ اشکال عمل ديني مانند عبادات و مناسک، زيارتها، عزاداريها، مراسم وعظ و سخنراني و…؛ هنجارهاي ديني مثل نکاح ، هنجارهاي حاکم بر خانواده، وصيت، ارث و…؛ اماکن و سازمانهاي ديني مثل مساجد، حوزه هاي علوم ديني، موسسات تبليغي و…(همان، 61-59)

       

      [1] . Macro sociology of religion

      [2] . Micro sociology of religion

      [3] . Sociology of religion in the wider meaning term

      گرايش هاي اصلي جامعه شناسي دين

      جامعه شناسي دين موضوعي گسترده است و داراي گرايش هاي مختلف مي باشد که عمده ترين آن پنج گرايش عمده است که در طي قرن گذشته موضوعات اصلي تحقيق در اين رشته بوده اند و در ذيل بدان اشاره مي شود:

      1. عرفي شدن يا دنيوي شدن[1]: عرفي شدن از گرايش هاي بسيار مطرح در جامعه شناسي دين است.
      1. دين و قدرت، دين و ساخت جامعه.
      2. دين و گروه اجتماعي،‌ارتباط دين با سائر نهادهاي جامعه .
      3. دين و تغييرات اجتماعي، منشأ پيدايش دين به عنوان يک نهاد اجتماعي،
      4. جلوه هاي اجتماعي دين، ويژگيهاي جامعه ديني، کارکرد دين،

      روش تحقيق[2] در جامعه شناسي دين

      بحث هاي روش شناختي در جامعه شناسي بيش از يک قرن به شدت رواج داشته اند و عملا به دو ديدگاه رقيب تقسيم شده اند: روش تحقيق اثباتي[3] و روش تحقيق تفسيري[4].

      روش اثباتي

      در جامعه شناسي کلاسيک روش اثباتي مسلط بود. اثبات گرائي به وسيله جامعه شناس فرانسوي آگوست کنت ايجاد شد. اين روش مدعي است که اطلاعات راجع به جهان فقط از طريق تحقيق و مشاهده ي عملي محض مي تواند کسب شود. آن چه که بتواند از طريق مشاهده ي تجربي اثبات شود حقيقت دارد. اين روش ايجاب مي کند که محقق حالت عيني گرا داشته باشد به اين معني که او هميشه بايد از لحاظ احساسي، اجتماعي و شايد جسمي دور ا زموضوع يا موضوعات تحقيق قرار گيرد. عيني گرايي مانع مي شود که محقق با موضوع تحقيق بيش از حد درگير شود. اين ديدگاه تمايل به ترکز روي سطوح کلان اجتماعي مانند ساختار اجتماعي و صفات و خصوصيات گروه هاي اجتماعي دارد.

      چنين روشي بايد از شيوه هاي معقول و اصولي مانند تهيه پرسش نامه ها و مطالعات اتماعي در جمع آوري مطالب لازم استفاده نمايد.(جولي اسکات، 1382: 44)

      روش تفسيري

      روش تفسيري در مقابل روش اثباتي مي باشد. پيش گام اين روش ماکس وبر بود. وبر اصطلاح “فهم” را به جامعه شناسي معرفي کرد وبر ادعا مي کرد که مرکز جهت گيري اصولي هر محققي بايد جستجوي وسيله هائي براي فهم پديده هاي معين اجتماعي باشد.

      فهم يا روش تفهمي بدنبال تلاش براي خلق يک چهارچوب است که وسيله اي دست يابي به جهان بيني شخص يا گروه اجتماعي را فراهم کند. جهان بيني روشي است که شخص يا گروه خاص از طريق آن جهان را مي بيند و تفسير مي کند. روش تفسيري بيش تر روي مقاهيمي که در پشت رفتار هاي يک شخص قرا رگرفته است تمرکز مي ند تا روي ساختارهاي اجتماعي. (براي مطالعه بيشتر رجوع شود به، اسکات، همان43-45)

      پيشينه تحقيق (معرفي کارهاي انجام شده)

      در مورد جامعه شناسي دين تحقيقات فراواني در غرب صورت گرفته است که کار ماکس وبر، مارکس، دورکهايم، پارسونز، ترنر، هميلتون،‌يينگر، واخ و…را مي توان بعنوان نمونه ي پيشينه تحقيق اين بحث نام برد. کاستي که در اين گونه تحقيقات به چشم مي خورد اين است که اغلب دين را بعنوان پديده اجتماعي، ساخته دست بشر، نهادي در عرض ساير نهادهاي اجتماعي دانسته اند و نگاه به دين يک نگاهي ويژه است که طبق آن دين ساخته فکر بشر دانسته شده است.

       

      [1] . Secularization

      [2] . Methodology

      [3] . positive

      [4] . interpretive

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها