مقدمه: یکی از عقاید مترتب برامامت در اندیشه تشّیع مسئله غیبت امام دوازدهم است که منکران آن از زمره ای تشیع اثنی عشری خارج میشود پس به لحاظ اهمیت مو ضوع خیلی به جا است که این واژه مفهوم شناسی شود تا مقصود از آن به خوبی دانسته شود، در این تحقیق مختصر به شناخت و مفهوم این کلمه پرداخته شده است.
تعریف غیبت و مفهوم آن
غیبت در لغت به معنای چیزی است که از دیدگان و از چشم سر مخفی است.[1] گاه میان بیننده و شیئی که باید دیده شود، مانعی است؛ مانند حوادث گذشته و آینده که میانشان، زمان حایل است و حوادثی که در شهر دیگری اتفاق میافتد که در این مورد، مکان حایل است و وجود فرشتگان که چشم سر قابلیت دیدن آنان را ندارد.[2] غیب در برابر شهادت است،[3] نه در برابر وجود. غایب شد، یعنی دور، گم، جدا و مخفی شد. [4]به زنیکه همسرش غایب شود، مُغیبه گویند.[5]
نتیجه این که اولا؛ شیءِ غایب، معدوم نیست؛ بلکه وجود دارد؛ ولی دیده نمیشود، آن هم نه مطلقا؛ بلکه نسبت به کسانی که در دایره غیبت و مانعیت قرار دارند. لذا غیبت نسبی است، نه مطلق. مثلا حوادث گذشته برای گذشتگان و آینده برای آیندگان و حوادث شهر برای حاضران، غیبت محسوب نمیشود؛ چنانکه برای خداوند که ازلی و ابدی است و همه جا حضور دارد، اصولاً غیبت مطرح نیست. ثانیاً؛ غیبت شئ، فقدان مطلق آثارش را به دنبال ندارد؛ بلکه نهایتا آثاری که مستلزم ظهورند، آن هم برای کسانی که از آنها غایب است؛ تعطیل میشود.
غیبت، در اصطلاح مهدویت،
در این جا نیز بر اساس روایات، به کاربردهای لغویاش بیشباهت نیست. امام غایب یعنی هست؛ دارای آثار و حضور است و با امت در ارتباط است. افزون بر این، غیبت در اصطلاح مهدویت دارای معنای ظریفی است که فایده امام غایب را بهتر ترسیم میکند و آن غیبت «شخصیتی» است؛ نه «شخص». توضیح این که:
غیبت در لغت، همان غیبت شخص و خود آن چیز است؛ یعنی خود آن شیء، غایب و دور از دسترس باشد و با بیننده هیچ ارتباطی نداشته باشد؛ اما غیبت شخصیت، یعنی عنوان و مشخصه غایب است، نه خود شخص. بیننده آن شخص را میبیند و با او در ارتباط است؛ ولی او را به جا نمیآورد و او را نمیشناسد و در تطبیق ناتوان است؛ مانند اینکه ظرف آبی را از دست کسی بگیریم؛ او را میبینیم و با او در تماس هستیم؛ ولی او را نمیشناسیم که مثلاً فرد صاحب نامی است. غیبت در این نوشتار به همین معنی است و لذا فوایدِ امامِ موجودِ مرتبطِ با امت حاضر، در جامعه قابل انکار نیست.
بنابراین، امام غایب، یعنی امامی که موجود است؛ با امت ارتباط دارد و چه بسا دیده میشود؛ ولی شناخته نمیشود؛ درست مانند حضرت یوسفو حضرت خضر که غیبت آنان مانع اجرای مأموریت آنان نمیشود.[6]
اعتقاد به غیبت در روایات
رسول خدا صلی الله علیه وآله از غایب شدن فرزندش حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خبر داده و تصریح نموده که غیبت او به گونهای است که مردم در آن حیران میشوند:
المهدی من ولدی اسمه اسمی و کنیته کنیتی اشبه الناس بی خلقا و خلقا تکون له غیبه و حیره حتی تضل الخلق عن ادیانهم فعند ذلک یقبل کالشهاب الثاقب فیملوها قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا.[7]
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: مهدی از فرزندان من است، همنام و هم کنیه من است. او شبیهترین شخص نسبت به من از نظر صورت و سیرت است. او دارای غیبتی است که مردم حیران هستند؛ به حدی که مردم از دینشان بر میگردند، در این زمان است که او همانند ستاره نفوذ کننده خواهد آمد و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد؛ همانگونه که پر از ظلم و جور شده است.
این روایت چند مطلب را ثابت میکند:
1- حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از نسل رسول خدا صلی الله علیه وآله است.
2- آن حضرت غیبت طولانی خواهد داشت که در این دوران عدهای به خاطر عدم ایمان به گفتههای رسول خدا صلی الله علیه وآله از دین خود خارج و گمراه میشوند.
3- حضرت مهدی (علیه السلام) در چنین دورانی ظهور خواهند کرد.
4- آن حضرت از نظر اخلاق و سیرت شبیهترین فرد به رسول خدا صلی الله علیه وآله است. این مسأله میتواند در پاسخ به شبهه وهابیت که مدعی هستند آن حضرت در زمان ظهور خونریزی زیادی خواهد کرد، کاربرد زیادی دارد.
در روایت دیگر رسول خدا صلی الله علیه وآله از غیبت امام زمان علیه السلام خبر داده و این موضوع را مایه آزمایش مؤمنان و غایب شدن حضرت را سّری از اسرار الهی میداند:
عن ابن عباس قال قال رسول الله ص ان علی بن ابی طالب ع امام امتی و خلیفتی علیها من بعدی و من ولده القائم المنتظر الذی یملا الله به الارض عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما و الذی بعثنی بالحق بشیرا ان الثابتین علی القول به فی زمان غیبته لاعز من الاکبریت الاحمر فقام الیه جابر بن عبدالله الانصاری فقال یا رسول الله و للقائم من ولدک غیبه قال ای و ربی و لیمحص الله الذین آمنوا و یمحق الکافرین یا جابر ان هذا الامر امر من امر الله و سر من سر الله مطوی عن عباد الله فایاک و الشک فیه فان الشک فی امر الله عز و جل کفر[8]
در روایت دیگری از امام علی ع می خوانیم که فرمودند :
لا تخلوا الارض من قائم لله بحجه اما شاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا[9]
در همین زمینه امام سجاد ع به مساله غیبت صغری و غیبت کبری امام دوازدهم اشاره کرده و می فرمایند: إن للقائم منّا غیبتین، احداهما أطول من الأخری…[10]
در موضوغ غیبت حضرت مهدی عج چندین روایت از امام صادق (علیهالسلام) وارد شده که به ذکر این روایت اکتفا می شود:
إنّ لصاحب هذا الامر غیبه، فلیتّق اللّه عبد و لیتمسّک بدینه[11]
مبنائیت غیبت برای مهدویت:
اعتقاد به غیبت مبنای ما برای اعتقاد به استمرار امامت است.
روایت های فراوانی از نبی مکرم اسلام در خصوص خلفای بعد ایشان وارد شده است همانند روایات: یکون بعدی اثی عشر خلیفه کلهم من قریش[12] ، لا یزال الدین قائما حتی تقوم الساعه او یمون علیهم اثنی عشر خلیفه کلهم من قریش[13] ، و یکون لهذه الامه اثنی عشر خلیفه کلهم من قریش[14]
این روایات به تعداد 12 نفر، قریشی بودن، خلیفه بودن بر امت اسلامی و بودن همیشگی یکی از آنها در جهان اشاره دارند. حال بر اساس این روایات چطور می توان به وجود حضرت مهدی و امامت ایشان در زمان حاضر معتقد شد و مبنا بودن غیبت برای مهدویت را اثبات نمود؟
بر اساس فرمایش پیامبر تعداد خلفای بعد از ایشان 12 نفر هستند و امامت آنها تا قیامت مستمر است. پس چطور می توانیم امامت آنها را تا زمان قیامت قائل باشیم؟ فقط در صورتی که قائل به غیبت امام دوازدهم باشیم تا در مفهوم کلام پیامبر و استمرار امامت که در کلام ایشان آمده خللی پیش نیاید.
از دیگر سو استمرار امامت بنا بر احادیث نبوی تا روز قیامت است و نیز تعداد آنها 12 نفر است و این مساله چطور قابل جمع است؟ یا باید قائل به تعداد زیادی امام باشیم که ممکن نیست زیرا در کلام پیامبر تعداد انها مشخص شده و یا اینکه قائل به غیبت امام دوازدهم باشیم که بنابراین باید قول دوم را پذیرفت.
باید این نکته را هم ذکر کرد که غیبت باوری خودش مبنایی است برای مبحث علل غیبت با این توضیح که یکی از علل غیبت امام دوازدهم عدم مبایعت وی با هر حاکمی است پس چگونه ممکن است که وی حاضر باشد و بیعت کسی بر گردنش نباشد وقتی که قائل باشیم وی غائب و از دیده ها پنهان است.
بنا بر معرف شیعی امام مهدی متولد شده و زنده است حال عقلا چگونه اعتقاد به زنده بودن ایشان و استمرار امامت تا زمان حاضر ممکن است؟ پاسخ این است که بگوییم ایشان زندگی غائبانه دارد و به صورت اعجاز گونه زندگی می کند.
در این زمینه باید به روایات خالی نبودن زمین از حجت نیز توجه نمود. در این باب احادیث فراوانی از معصومین وارد شده است که اشاره دارند حتی در صورتی که فقط دو نفر در روی زمین زندگی کنند یکی از آنها امام است و اینکه زمین اگر لحظه ای بدون امام و حجت خدا باشد فرو خواهد رفت. در اینجا به چند نمونه از این روایات اشاره می شود. امیرالمومنین ع می فرماید: اللهم انك لا تخلى ارضك من حجة لك على خلقك[15]
نیز در حدیثی امام صادق ع فرمودند: لو کان لو لم یبق فی الارض اثنان لکان احدهما الحجه[16]
و در روایت دیگری از ایشان امده که : لو بقیت الارض بغیر امام لساخت[17]
حال با توجه به این روایات و اینکه زمین تاکنون پابرجاست و لزوم وجود امام و حجت الهی در هر شرایطی، اعتقاد به غیبت امام دوازدهم و نه عدم حضور، می تواند در راستای احادیث فوق باشد در غیر این صورت در مواجهه با این روایات و تطبیق انها در زمان حاضر دچار مشکل می شویم.
غيبت و استمرار نبوت و امامت
روشن است که امامت، همان ادامهي مسير نبوت می باشد[18] و امام تمام ويژگيهاي يک نبي را دارد، مگر اين که ديگر وحي و نزول آيات قطع ميشود. حتی امامت در قرائت اهل سنت نیز، باید واجد اهلیّتها و اوصاف نبی باشد؛ چون تعریف مشهور آنان از امامت همین را اقتضا دارد:
الامامه خلافه الرسول فی اقامه الدین بحیث یجب اتباعه علی کافه الامه[19]
الامامه خلافه عن صاحب الشرع فی حراسه الدین و سیاسه الدنیا[20]
الامامه رئاسه عامه فی امر الدین و الدنیا خلافه عن النبیّ [21]
تصریح به خلیفه و نیابت و جانشینی، تداعیکننده این معنی است که امام صرف رهبر و خلیفه بُریده از نبی نیست؛ بلکه خلیفه و جانشین اوست؛ چنانکه ابوبکر تصریح میکند: «من خلیفه رسول الله هستم[22]» عرف و عقل حکم میکند که خلیفه، نزدیک ترین فرد به مستخلف عنه باشد و واجد تمام مقامات و مناصب او باشد؛ جز اموری که مخصوص نبوت ایشان است؛ مانند دریافت وحی و برخی احکام اختصاصی؛ وگرنه جانشینی بدون مُرجِّح و غیر عقلانی است. تصریح متکلمان به ریاست در دین و حراست از آن در تعریف امامت، تداعیکننده این معنی است که امام باید از علم و عصمت و افضلیت و جایگاه ویژه برخوردار باشد تا چون خود نبی، به کمک آن صفات جامعه را حراست و بر آن ریاست کند.[23]
با توجه به مطالب گفته شده امام مانند پيامبر، دو وظيفهي[24] اصلي را بر عهده دارد:
1. اقدام براي برقراري حکومت و رها نمودن مردم از سلطهي حاکمان جور
2. تبيين معارف الاهي و رساندن آن به گوش مردم و ارشاد و هدايت مردم
دو مورد بيان شده، عمدهترين وظايف امام را نشان ميدهند. اما اگر شرايط نابسامان اجتماعي و يا سستي امت اسلامي، باعث شد که امام نتواند برخي از وظايف را که جنبهي طرفيني دارد و اتمام آن به امت وابسته است انجام دهد، قصور و کوتاهي از ناحيهي امام نبوده و مشخص است که اين امر، با فلسفهي امامت، منافات ندارد.
مسائلي چون قيام و حکومت يک حرکت اجتماعي است که نياز به بستري مناسب دارد. اگر بگوييم که وظيفهي رهبري است تا در هر شرايطي اگر چه به صلاح مسلمانان نباشد، قيام کرده و حکومت را به دست بگيرد، سخنی گزاف گفته ايم؛ زيرا ميدانيم که پيامبر اسلام قبل از هجرت و تا زماني که در مکه بودند، حتي در انجام شئونات ظاهري اسلام به تناسب شرايط روز جامعه، توفيق چنداني نداشتند، تا چه رسد به قيام و يا بر پايي حکومت! اين مطلب، هرگز دامن رسول اکرم (ص) را به سستي و يا کوتاهي، آلوده ننموده، بلکه نشان دهندۀ اوضاع اجتماعي نامناسب آن روز، براي پذيرش حکومت اسلامي است.
اين مطلب، انحصار به عصر پيامبر (ص) نداشته، ميبينيم که فراموشي و دين گريزي مردم، در دوران امامت ديگر ائمه (ع) غير از امام اوّل،- آن هم در اواخر عمر شريف آن حضرت-، منجر به عدم توفيق آنان، در برپايي حکومت اسلامي شده است و اين خللي به فلسفهي امامت وارد نميکند.
دوران غيبت کبري نيز، با بياني که گفته شد، منافاتي با اين وظيفهي امام ندارد. اساساً هرگاه که امکان اجراي فرامين الاهي، در قالب حکومت اسلامي پيش آيد، آن روز، روزِ اتمام غيبت خواهد بود. شايد بتوان گفت که بزرگ ترين شناسهي امام دوازدهم (عج)[25] حکومت گستردهي وي که حاکي از عدل الاهي است، مي باشد. پس غيبت امام نميتواند مغاير با فلسفه و نظريهي امامت، در جنبهي بر پايي حکومت اسلامي باشد.
اما بعد دوم از وظايف امام:
از آن جا که در دوران صدر اسلام، براي پيامبر اکرم (ص)، امکان نداشت تا خود به نحو مستقيم به همه جا رفته و با تمام قبايل و اقشار مردم ديدار کند، مردان آگاه به امور دين و حافظان قرآن کريم را به منظور تبيين معارف ديني به نقاط مختلف، گسيل[26] ميداشتند. اين يک سنت حسنه و يادگاري نيکو از پيامبر اسلام است که راهي عقلاني، براي نشر معارف الاهي است.
امام دوازدهم (عج) نيز در دوران غيبت صغري، از اين روش استفاده مي کرد و با تعيين نايبان خاص خويش، نيازهاي علمي و مرجعيت ديني مردم را برطرف مينمود. اين روش پس از غيبت صغري نيز ادامه پيدا کرد، ولي نمود آن عوض شد؛ يعني امام عصر (عج) نايباني را که شرايط احراز اين عنوان را داشتند به نحو عام، منصوب کرده و مردم را در پيش آمدها و رويدادهاي نو پيدا، به آنان ارجاع دادند.[27]
اين مسئله به اين جا ختم نميشود؛ زيرا ممکن است که مسئلهاي پيش آيد که اين نايبان، در رفع آن موفق نبوده و قدرت پاسخگويي نداشته باشند. اين جاست که امام عصر، يا به شايستگان زمانه، رخ مينماياند و يا از راه هاي ديگر راه هدايت را نشان ميدهد.
گذشته از موارد فوق، ذکر دو نکته ضروري به نظر ميرسد:
الف- غيبت امام، غيبت جسماني حضرت نيست بلکه عدم ظهور است؛ زيرا ما ميدانيم که وي نيز، همانند ديگر افراد جامعه، يک زندگي عادي دارند، مگر اين که عمر شريف ايشان به اذن خداوند متعال طولاني است و اين نيز خلاف قواعد عقلي و زيستي نيست. پس وقتي ما ميگوييم غيبت امام دوازدهم، منظور غيبت عنواني ايشان است؛ يعني آن حضرت تا زمان ظهور، خود را به عنوان امام و پيشواي شيعيان جهان، به طور عمومي معرفي نخواهند کرد.
ب- مواردي که از فلسفهي امامت گفته شد، منحصر در وظايف امام بود. اما برخي از مسائل است که ما آنها را از امام شاهديم، نه به عنوان وظيفه، بلکه اين همان جنبهي رحمانيت و الطاف الاهي است که به سبب ايشان بر ما فرود ميآيد. آنها به عنوان نمونه عبارت اند از:
1. جان جهان: طبق فرمايشات خاندان رسول اکرم (ص) امام، جان جهان[28] و مدار بود و نبودِ عالم است. به نحوي که در روايات راجع به امام آمده است: “اگر زمين بدون وجود امام باشد، هر آينه مردم را به کام خود فرو ميبرد”.[29]
[2]2. امام واسطهي فيض الاهي و مجراي نزول برکات آسماني بر مردم است. از اين رو در روايات و زيارات امامان معصوم آمده است: “آسمان، به سبب شما باران ميباراند و زمين به خاطر شما، درخت ميفشاند و درختان از برايتان به بار مينشيند”.[30]
3. تأثير در نفوس و جلوگيري از گمراهي و ضلالت بندگان در برابر شيطان[31]
فهرست منابع
[1]. ألا ترى أنک تقول غاب الرجل إذا ذهب عن البصر؛ الغَیْبُ : کلُّ ما غابَ عنکَ : القاموس المحیط – الفیروزآبادی؛ فصل الغیب؛
وَالْغَیْبُ کُلُّ مَا غَابَ عَنْکَ وَجَمْعُهُ غُیُوبٌ : المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، أحمد بن محمد بن علی الفیومی، واژه غاب
[2]. لسان العرب، ابن منظور، واژه غاب
[3]. المحکم والمحیط الأعظم، أبو الحسن علی بن إسماعیل بن سیده المرسی، واژه غاب
[4]. المخصص، علی بن إسماعیل الأندلسی ابن سیده، واژه غاب
[5]. (المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، أحمد بن محمد بن علی الفیومی، واژه غاب
[6].برای مطالعه بیشتر بنگرید: رحیم لطیفی، مجله انتظار شماره 42، تعمیق فوائد امام غائب در پرتو امام شناسی وغیبت شناسی
[7]. کمال الدین، ج1 ص287
[8]. همان ص 288
[9]. نهج البلاغه
[10]. کمال الدین، ج1 ص323
[11]. همان، ص343
[12]. مسند احمد بن حنبل، ج5 ص92
[13].صحیح مسلم، ج6 ص 3 و مسند احمد بن حنبل، ج5 ص99
[14]. معجم الکبیر، ج2 ص 198
[15]. اصول کافی، ج1 ص 178
[16]. همان، ص180
[17]. همان، ص179
[18]مصباح، محمد تقي، آموزش عقايد، ص 306.
[19]جرجانی، ۱۳۲۵، ج۸: ۳۴۵
[20]ابن خلدون، ۱۹۸۷: ۱۹۱
[21]تفتازانی، ۱۴۰۹، ج۵: ۲۳۴؛ قوشچی، بیتا: ۳۶۵
[22]ابن خلدون،۱۹۸۷: ۱۹۱
[23]رحیم لطیفی، تعمیق فوائد امام غائب در پرتو امام شناسی وغیبت شناسی، مجله انتظار شماره 42
[24]طباطبائي، محمد حسين، شيعه در اسلام، ص 176.
[25]الطبري، محمد بن جرير، دلائل الأمامة، ص 240.
[26]سبحاني، جعفر، فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، ص 307.
[27]شيخ حر عاملي، وسايل الشيعة، ج 18، ص 101.
[28]پيشوائي، مهدي، سيرهي پيشوايان، ص 719.
[29]کليني، اصول کافي، ج 1، ص 179.
[30]ابن قولويه قمي، کامل الزيارات، زيارت دوم.
منبع: راه روشن