انواع حکومت در کشورهای اسلامی
حکومت در کشورهای اسلامیبر دو نوع تصور میشود:
نوع اول: حکومت دینی است که عبارت است از حکومتی که بر اساس حاکمیت خداوند بنا شده باشد که مبدا حاکمیت دین میباشد، در راس این نوع حکومت، ولی شرعی قرار دارد که از سوی شارع بصورت معین و مشخص نصب شده است مانند پیامبر اکرم و ائمه اطهار و یا اینکه از سوی شارع بصورت عام و کلی نصب شده است مانند مجتهد جامع الشرایط[1] که از جمله شرایط او اعلمیت میباشد.
نوع دوم: حکومت غیر دینی است که عبارت است از حکومتی که بر اساس حاکمیت خداوند بنا نشده باشد، و در راس این نوع حکومت، ولی شرعی منصوب از سوی شارع قرار نداشته باشد، تفصیل آن به زودی خواهد آمد.
{نوع اول از حکومت؛ حکومت دینی}
در حال حاضر در همه کشورهای اسلامی، یک حکومت دینی که در راس آن ولی شرعی منصوب از سوی شارع به نصب خاص در زمان حضور معصوم و یا به نصب عام در زمان غیبت باشد، موجود نیست.
بله پیامبر گرامی، در زمان خود حکومت دینی تشکیل داد که بر اساس مبدا حاکمیت دین استوار بود و خود حضرت در راس آن حکومت قرار داشت.
اما بعد از حضرت پیامبر، ظاهرا در زمان امامان معصوم و حتی در زمان خلافت امیرالمومنین[2] حکومت دینی با تمام ارکان، بخشها و حوزههای آن تشکیل نشد، این از یک سو.
از سوی دیگر وقتی حکومت، دینی باشد به این معنا که در راس آن ولی شرعی که از سوی شارع نصب شده باشد، وجود داشته باشد، بدون شک این نوع حکومت، حکومت دینی است. و حکومت دینی با همه ارکان، بخشها و حوزههایشان اعم از بحش اقتصادی، فرهنگی، امنیتی، کشاورزی، صنعتی و تسلط و سیطره شان بر منابع طبیعی مانند معدن به همه اقسام شان و غیر این موارد، شرعی است. به خاطر اینکه اتصاف حکومت به حکومت دینی، منوط به وجود ولی شرعی بر آن حکومت است. ولی شرعی در همه بخشها، ارکان، مناطق و ولایات، سرپرستها و مسولین شرعی نصب میکنند و به همین خاطر تصرفات مسولین حکومت دینی اعم از تصرفات خارجی، حقیقی و اعتباری و حیازت[3] و جمع آوری منابع طبیعی نافذ و درست است.
قبلا بیان شد که حکومت دارای شخصیت حقوقی عام است که این جهت شان ناآگاه میباشد. شخص حقوقی ناآگاه حکومت هرچند قابلیت برای مالک شدن را دارد الا اینکه این قابلیت در مرحله امکان است و اما در مرحله فعلیت قابلیت مالک شدن شخصیت حقوقی حکومت مشروط به وجود ولی شرعی در آن حکومت است، به خاطر اینکه معامله با ولی شرعی صحیح است نه با شخص حقوقی، به خاطر اینکه معاملات از امور انشائی و اعتباری است که صدور انشاء و اعتبار از شخص حقوقی حکومت عاقلانه نیست.
همچنین معامله متوقف بر ایجاب، قبول و رضایت است و هیچ یک از این امور بصورت مستقیم از شخص حقوقی ناآگاه عاقلانه نیست. به همین خاطر ناگزیر باید در راس حکومت یک انسان آگاه باشد تا معامله با او به عنوان اینکه وی ولی شرعی میباشد، صحیح باشد. چون آن شخص آگاه که در راس حکومت قرار دارد، اقدام به گرفتن قرض برای شخصیت حقوقی حکومت میکند و یا اموال حکومت را به دیگران قرض میدهد و یا اقدام به خرید، فروش و سرمایهگذاری از سوی حکومت میکند. این سرمایه گزاریها به حکومت نسبت داده میشود به خاطر اینکه حکومت یک حکومت دینی است و وقتی دینی بود، آنگاه با وجود مالک شرعی بر آن، آن را مالک میگردد و ذمهاش به وجود قرض دهنده آگاه و شرعی مشغول میگردد.
قبلا بیان شدکه صحت مالکیت شخص حقوقی حکومت و همچنین ثبوت ذمه برای آن، با سیره قطعی از سوی عقلا که شرع نیز آن را امضاء و تایید کرده است، ثابت شده است. اما فعلیت مالکیت شخصیت حقوقی حکومت و امثال آن مانند زکات، خمس، سادات، عالمان، بینوایان، زائران و امثال آن و مشغول شدن ذمه آنها، مشروط به وجود ولی شرعی بر آنها است که ولی شرعی بصورت مستقیم و بدون واسطه آن را مالک میگردد، زیرا قبلا بیان شد که معامله با شخصیتهای حقوقی امور مذکور بصورت مستقیم و فی نفسه صحیح نیست و همچنین شخصیتهای حقوقی امور مذکور بصورت مستقیم ذمه شان مشغول نمیشود، به خاطر اینکه صحت معامله با آنها و همچنین مشغول شدن ذمه آنها متوقف بر وجود کسی است که معامله با وی به عنوان نماینده آن یا ولی شرعی آن صحیح باشد. در واقع همان نماینده و متولی شرعی است که اقدام به معامله از سوی شخص حقوقی بالولایه میکند، مثلا به ذمه آن قرض میگیرد و از آن اموال قرض میگیرد و به این ترتیب حال بانکها و موسسههای مالی نقدی نیز روشن میگردد.
[1]. بر فقیهی که دارای ملکه استنباط احکام از ادلّه است و شرایط لازم، همچون ایمان، عدالت، زهد، و پارسایی را برای تصدی منصب مرجعیت دارد، فقیه جامع شرایط اطلاق میشود. آیت الله فیاض روی اعلمیت مجتهد نیز تاکید دارد و آن را از جمله شرایط مجتهد جامع الشرایط دانسته است. مترجم
[2]. البته حضرت علی علیه السلام در مدت حکومت داری خود که حدوداً پنج سال، از سال ۳۵ قمری تا سال ۴۰ قمری به طول انجامید، یکی از نمونههای موفق حکومت دینی را به نمایش گذاشت. مترجم
[3]. حیازت از ریشه عربی حوز، به معنای گرد آوردن، سلطه یافتن بر چیزی و مالک شدن است. حیازت در اصطلاح فقه و حقوق، به معنای تصرف مالکانه در اموال مباح منقول میباشد. و حیازت مباحات، در اختیار گرفتن مال منقول مباح گفته میشود. مترجم