{تفاوت ولایت فقیه با ولایت پیامبر و امام}
عامل دوم: مناسبت حکم و موضوع که فی نفسه یک امر ارتکازی است، قرینه روشن بر این امر است که قراردادن ولایت، از سوی خداوند متعال برای هر فرد و انسان به حسب جایگاه شخصیتی، شایستگی بدنی، روحی، ایمانی و علمی او میباشد، این از یک سو. از سوی دیگر، ارزشهای رسالت اسلامی، آسمانی و روح بزرگ آن و انگیزههای اعتقادی، اخلاقی، انسانی و مانند آن از صفات کمالی که در ساحت مقدس رسول گرامی هم از لحاظ معنوی و هم از لحاظ روحی مانند ارزشهای بلند اخلاقی، تجسم یافته است و به همین سبب خداوند بزرگ پیامبرش را این گونه توصیف کرده است: وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ[1] یعنی ای پیامبر! بدون شک تو دارای اخلاق بزرگ و عظیم میباشی. و به خاطر داشتن این ویژگیها بود که پیامبر به عنوان رسول انتخاب شد، و او را به رسالت بزرگ مجهز ساخت، که عبارت است از رسالت اسلام و آنگاه خداوند، به پیامبر دستور داد تا این رسالت را برای همه بشر تبلیغ، تبیین و منتشر نماید.
علاوه بر آنچه بیان شد، پیامبر دارای ویژگی چون عصمت و علم مرتبط به رسالت و احکام دینی است که دارای ملاکها و مقدماتی است.
مانند جایگاه پیامبر، جایگاه ائمه میباشد. مقام امامت، مقام اعلی برای رسالت و امتداد رسالت از سوی خداوند متعال میباشد که با نصوص خاص در وقائع مخصوص بیان گردیده است. به خاطر اینکه امامت، منصب الهی برای ائمه اطهار میباشد، لذا آن بزرگواران جانشینان و اوصیاء پیامبر میباشند.
پس امامت یک صفت ذاتی، معنوی، روحی و ایمانی برای ائمه طاهرین میباشد که در ائمه علیهم السلام تجسم یافته است، مانند رسالت که در پیامبر اکرم تجسم یافته بود. همانگونه که عصمت از صفات بارز و ممتاز نبوت و امامت است و عصمت در نبوت و امامت تجسم یافته است.
بنابراین امامت، از نظر روحی و اعتقادی، امتداد نبوت و رسالت و وارث آن در رسالت اسلامی است. ائمه علیهم السلام نقش رسالت اسلامی را در راستای تصحیح مسیر دولت اسلامی انجام میدهند و لکن دشمنان و منحرفین از اسلام، اقدام به ایجاد موانع در پیش روی این مسیر میکنند.
از اینجا روشن میشود که سلاله و ذریه پیامبر اکرم و نوادگان آن حضرت یکی پس از دیگری در راستای احیاء مسیر حق، بار بزرگی را به دوش کشیده و قربانیهای زیادی را تقدیم کرده است که قضیه عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام و شهادت بنیهاشم و یاران امام حسین علیه السلام یکی از آنها است.
در پرتو همین بحث روشن میگردد که ولایت فقیه جامع الشرایط با ولایت پیامبر اکرم و ولایت ائمه اطهار قابل قیاس نیست. بدیهی است که خداوند متعال ولایت را برای هر شخصی به حسب جایگاه، عظمت و ایمان آن شخص به اسلام قرارداده است.
از آنجا که فقیه، دارای عصمت و علم به احکام واقعی نیست که علم به احکام واقعی نیازمند ملاکات و مبادی واقعی میباشد، در حالیکه علم فقیه اغلب به احکام ظاهر منحصر میگردد، {لذا ولایت او نیز متفاوت و ضعیف است}.
همچنین معرفت و ایمان فقیه به خداوند مانند معرفت و ایمان پیامبر و ائمه اطهار به خداوند نیست و به همین ترتیب شناخت فقیه به حل مشکلات مردم مانند شناخت پیامبر و ائمه اطهار در حل مشکلات مردم نیست. پس چگونه ولایت فقیه مثل ولایت آن بزرگواران بر امت میباشد که برای حل مشکل مردم و وضع مالیات و گرفتن حق گمرک و مانند آن با مردم به گونهی رفتار کند که در حق کسی و همچنین در حق حکومت هیچ گونه اجحاف و ظلمی صورت نگیرد، بلکه رفتار او در جامعه و در میان امت اسلامی یک پارچه عادلانه باشد؟
خلاصه اینکه فقیه جامع الشرایط، اگر دستش باز باشد، مسولیت بار رسالت و نشر آن در میان امت در جهان اسلام، متحمل میگردد و اگر مصلحت عامه در جعل احکام الزامی در منطقه الفراغ وجود داشته باشد، اقدام به جعل آن میکند. به همین ترتیب فقیه میتواند به خاطر پاسداری از حیات اقتصادی و تقویت و پیشرفت آن اقدام به وضع مالیات و حق گمرگ و امثال آن دو نماید. روشن است که تحمل این مسولیت به حسب قواعد و موازین ظاهری است و به هیچ وجه در توان فقیه جامع الشرایط نیست که اسلام را در همه ارکان، بخشها و نواحی دولت تطبیق و پیاده کند:
اولا به خاطر اینکه فقیه جامع الشرایط چون معصوم نیست گاهی خطا میکند.
و ثانیا اینکه فقیه به همه آن چه که در کشور اتفاق میافتد، آگاه نیست.
و ثالثا اینکه آیا اخباری که از مناطق مختلف کشور به او میرسد، معلوم نیست که آیا مطابق با واقع و راست است و یا اینگونه نیست؟
بله اگر در راس حکومت، پیامبر اکرم و یا امام وجود داشته باشد، قضیه به گونه دیگر خواهد بود، زیرا پیامبر و امام معصوم است و به همه آن چه که در کشور اتفاق میافتد، آگاهی کامل دارد، و اخباری هم که از سراسر کشور به او میرسد، میداند که آیا آن خبر راست و مطابق واقع است و یا اینکه دروغ و مخالف واقع است.
خلاصه اینک امتداد شریعت الهی و رسالت جاودانه او، تا روز قیامت از ضروریات دین اسلام است. روشن است که ضرورت امتداد شریعت و رسالت، وجود رهبر حکیم و با تدبیر را میطلبد که تا روز موعود، در هر عصری نقشی اساسی و سالم را در راستای شریعت و رسالت الهی ایفاء کند. چون روشن است که بقاء شریعت الهی و رسالت آسمانی جاودانه، بدون رهبری حکیم و آگاه به مسائل رسالت امکان ندارد.
از اینجا است که خداوند متعال، نبی مکرم اسلام را رهبر این شریعت الهی و رسالت جاودانه آسمانی و ولی و رسول به رسالتش قرارداده است و بعد از پیامبر، ائمه اطهار را به عنوان رهبر شریعت الهی قرارداده است، به خاطر اینکه امامت، امتداد نبوت و رسالت و وارث آن از نظر اعتقادی و روحی در عصر حضور میباشد.
اما در عصر غیبت، وارث پیامبر، مرجعیت میباشد که در قالب مجتهد جامع الشرایط مجسم میشود، زیرا مرجعیت، امتداد امامت است و لکن به درجه بسیار ضعیف و ادنی، همانگونه که قبلا به آن اشاره شد. پس خداوند برای مرجعیت، ولایت و رهبری را در حمل بار رسالت آسمانی بزرگ قرارداده است اما نه بشخصه و بیان اسم، بلکه از طریق بیان اوصاف، که در عصر غیبت، به جز به مرجعیت، به کسی دیگری تطبیق نمیکند. این از یک سو.
[1]. قلم/ 4.